درود بر شما که در حال حاضر توجه تان به صفحه بنده است،
خوش آمدید
اینجانب مرتضی عامری سعی دارم در وبلاگ شخصی ام به آدرس www.mortezaameri1356.blogfa.com
همدلی، آگاهی و سلامت روان را ترویج و حمایت نمایم نظرات، پیشنهادات و انتقادات شما راه گشاه خواهد بود
در این وبلاگ سعی دارم 12 قدم جهانی را که برگرفته و به صورت هفتگی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته #مجتی_دشتی است را تقدیم نگاه شما عزیزان نمایم در ضمن این تا کنون 10 بارتجدید چاپ گردیذه است .
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
***************
شــادی
شادی، نیکوترین خصلت در وجود انسان است. شادی زمانی تجلی پیدا میکند که خوشی و ناخوشی با هم باشند در آن صورت درک شادی ملموستر میشود.
شادی آلام و رنجها را تسکین میدهد و زندگی میبخشد، شاد بودن کارت دعوتی برای خداوند است تا از او دعوت کنیم در جریان زندگیمان قرار گیرد و امور زندگیمان را به دستان پرمهر او بسپاریم. پرواضح است که مسرور واقعی کسانی هستند که در خدمت به خلق خدا همواره ساعی و کوشا هستند و برای یک روز خوب و سرتاسر شادی، خدمت را در اولویت قرار میدهند. با شادی امور بهتر انجام میگیرد و اهداف زندگی سهلالحصولتر میشود. همواره سعی کنیم که لبخند بر لب داشته باشیم زیراکه نقش بستن این زیباترین منحنی دنیا باعث جذب بهتر دیگران و همچنین موجب انتقال آن به دیگران میشود. در مورد شادی و خنده میتوان گفت که هربار انسان دهان به خنده باز میکند، ندانسته مدتی به عمر خود و دیگران اضافه میکند. در ضمن خندیدن به هضم غذا کمک میکند. با شادی استرسهای ناشی از عوامل بیرونیِ زندگیمان را مدیریت میکنیم و بازده کارمان را افزایش میدهیم. در کنار شاد بودن عشق، محبت و دوستیهایمان فزونی و ارتقاء مییابد.
**************
در این هفته سعی میکنیم که شادی را در زندگیمان بیشتر از قبل دخیل کنیم و به نتایج خیره کنندهی آن در زندگی پی ببریم. برای این کار باید در برنامه روزانه چند نکته را بگنجانیم. مثلا ابتدای هر روز وقتی که چشم میگشاییم از خداوند به این خاطر که یک مجال 24ساعتهی دیگر در اختیارمان قرار داده تشکر و سپاسگزاری کنیم. لبخند بزنیم و از او بخواهیم و سعی کنیم که در طول روز خدمتی هر چند کوچک اما از روی عشق به همنوعان خود داشته باشیم. فرق نمیکند چه کسی باشد. هرکس که در مسیر زندگیمان قرار گرفت آن عشق را نثارش کنیم. در خانه، مدرسه، هنگام رفتن به محل کار، در وسیله نقلیه، به همکارانمان یا کارفرما، استادان و معلمان یا شاگردان یا فرد مسنی که در خیابان نیاز به کمک دارد. این خدمت کوچک حتی میتواند گرفتن دست او برای عبور از خیابان باشد یا در وسیله نقلیهی عمومی جایمان را به آنها بدهیم و یا با مهربانی و عشق کسی را به آدرسی راهنمایی کنیم. از کارهای کوچک شروع و سعی کنیم کمتر عصبانی شویم و قبل از عکس العملها، فکر کنیم. برای داشتن روزی شاد از خداوند درخواست کمک کنیم و موضوعات کوچک و کم اهمیت که موجب ناراحتیمان میشود را از خود دور کنیم.
در کل این خود انسان است که انتخاب میکند که شاد باشد یا در غم و اندوه به سر برد .
انتخاب با توست!
روز اول
بگردیم و کسی را پیدا کنیم تا شادیمان را با او سهیم شویم. برای غم خوردن به وجود هیچکس احتیاجی نیست. ولی برای استفاده کامل از خوشحالی باید کسی را داشت و آن را با او قسمت کرد.
**************
دعای امروز: خدایا، افرادی که شادی در وجودشان موج میزند را در مسیر امروزم قرار ده تا از آن منبع فیض بهرمند شوم و از این ثروت رایگان به دیگر همنوعانم تقدیم کنم و در این خیر، سود معنوی عایدم شود!
همواره شادی را در عشق ورزیدن جستوجو و برای این نیاز درونی به سویش حرکت کنم. خدایا! همانند تابش آفتاب که گیاهان را مینوازد، شادی را بر روحم بتابان و اینگونه مرا بنواز!
شعار امروز: راز زندگی در گل شادی نهفته است به دنبال آن نگردید خودتان شکوفه کنید.
منبع: برداشتی ازکتاب فصل اول آگاهی نوشته مجتبی دشتی
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته #مجتبی_دشتی
31. من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم؟ آیا این توقعات واقعگرایانه هستند یا نه؟
باید از سرعت بیش از اندازهي فرایند سلامت عقل پرهیز کرد. مرور و صبر باعث نهادینه شدن صحیح سلامت عقل در فرد میباشد و صبر، فرصت و بستری را فراهم میآورد تا اندوختههای خوبی را برای این سفر روحانی به همراه داشته باشیم.
سرعت دادن به این فرایند توقع واقعگرایانهاي نیست. من از برگشت سلامت عقل توقع دارم که از تکرار تجربیات تلخ گذشته پرهیز کنم، احساسی عمل نکنم، در ضعفهای اخلاقی افراطی نباشم و آنها را به تعادل برسانم، نهایت تلاشم را بکنم و راه درست را با مشورت پیدا نمایم، توقع دارم دوراندیش باشم و این واقعگرایانه است. باید به سمت آرامش بروم تا به تعادل برسم اما هر گاه توقع غیرواقعگرایانه پیش بیاید واقعیتها کنار میرود و در این مواقع ما سر جای خود نیستم. اینکه ما خودمان را آدم دانایی میدانیم و در هر موردی اظهار برتري میکنیم، یا اینکه میخواهیم دیگر اشتباه نکنیم، یا هر چیز طبق میل ما پیش برود اینها توقعات غیرواقعگرایانه است.
32. آیا توقعهاي واقعگرایانهي من در مورد پیشرفت بهبودیام به واقعیت پیوست یا نه؟ آیا درک میکنم که بهبودی در طول زمان اتفاق میافتد نه یک شبه؟
درک کردهام و تا حدود زیادی توقعهای واقعگرایانه به واقعیت پیوسته. متوجه شدهام با تمرین زیاد به مهارت میرسم، درک کردهام بهبودی نقطهي پایانی ندارد اینکه دیگر مواد مصرف نمیکنم ایمان را تجربه میکنم و سعی میکنم با مشورت کردن به تعادل برسم. توقع دارم با توجه به مشکلات آرامش خود را حفظ کنم. به من اعتماد کنند و من بتوانم اعتماد کنم توقع دارم با مشورت کردن موفق به انجام درست کارهایم شوم.
33. اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن به درستی و با موفقیت روبرو نشدهایم اکنون میتوانیم حتی برای یک بار از روی سلامت عقل عمل کنیم. نشانهای از برگشت سلامت عقل است. آیا تجربهای به این شکل در بهبودی داشتهاید؟ آنها چه بودهاند؟
کارکرد قدمها تا آخر، امروز در مورد کارها و مسایل شخصی دیگران دخالت نمیکنم. حتی در مسايل رهجوهایم، با مشورت با راهنمایم خیلی اوقات دوست داشتم برخلاف آن عمل کنم، اگر میخواهم موفق باشم باید به استراحت نیز بپردازم، عشق را به اندازه کافی خرج کنم، خدمتی که توان انجام آن را ندارم به گردن نگیرم، قانون را رعایت کنم.
34. چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد؟
فکر بسته زیربنای تکروی است، زاویهي دید من تغییر نمیکند، محصول فكر بسته، بیحوصلگی، بیتفاوتی و ناامیدی است، فکر بسته توانایی کمک گرفتن را از من میگیرد، با داشتن یک فکر بسته هیچ نوع فکر جدید و نو وارد زندگی من نخواهد شد، با فکر بسته به دلیل انسان بودنم نود درصد اوقات در اشتباه خواهم بود و در خودمحوری خود غرق خواهم شد، به سلامت عقل دست نخواهم یافت و از بهبودی دور خواهم ماند، فکر بسته مثل مشت بسته میماند، با بسته بودن فکر، افکار قدیمی من دوباره همان بلاها را به سرم خواهد آورد و مرا از یادگیری دور خواهد کرد از تواضع دور خواهم شد و انتخابی فکر خواهم کرد، فکر بسته حاضر به تغییر خودش نیست با فکر بسته هیچ امیدی برای رهایی وجود ندارد، من برخلاف تصوراتم خیلی ناچیزم، با افکار بسته به اسرار دروغی دست خواهم یافت و با فکر بسته هیچ نخواهم توانست از جهل و نادانی بیرون بیایم و در کل فکر بسته شناخت بیماری اعتیاد را برای من مشکل میکند. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img-20230922-wa0076_077h.jpg
35. امروز در زندگی چگونه از خود روشنبینی نشان میدهم؟
مشورت کردن، باز گذاردن دریچهي افکار، دعا کردن، پذیرفتن واقعیتها که لزوماً حقایق نیست، باید آمادهي شنیدن عقاید دیگران باشم، درک کنم که همه چیز را نمیدانم، شاید آن فکری که من میکنم اشتباه باشد، دست برداشتن از مقاومت در مقابل تغییر کردن، سوال کردن، مطالعه کردن، اعتماد کردن به نیروی برتر، در نظر گرفتن تمام جوانب کار، به نظرات مخالفین هم گوش دهم اگر درست بود انجام دهم، روی عقاید خودم پافشاری نکنم چرا که ممکن است راهحل جدیدی وجود داشته باشد، درک شخصی خود را به دیگران تحمیل نکنم.
36. زندگی من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده؟ آیا باور دارم که تغییرات بیشتر هم امکان دارد؟
من زمانی که خدا را کارگردان زندگیام قرار دادم و خود را کنار کشیدم، درون امّاها و چراها نرفتم و با کلمات چطور و چگونه به دنبال راهحل بودم. درون زندگی خانوادگیام نیز خدمت و خداوند وجود دارد و باور دارم باید بابت تمام اینها قدمی بردارم تا تغییرات در زندگی و بهبودیام بوجود بیاید. من با استفاده از باور اصول روحانی تعهّد، برنامهریزی، خدمت، تلاش، تمایل، صداقت، احترام، وقتشناسی، روشنبینی، صبر و رعایتكردن حقوق دیگران دچار یک تغییر بزرگ شدم، چه بسا اگر تمام آنها را به صورت کامل اجرا بگذارم بیشتر نصیبم خواهد شد. خداوند توانایی تغییر در بهبودی من را دارد اگر خودم بخواهم.
37. من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد؟
امروز هر کاری را که کمک به ماندن من در مسیر بهبودی میکند را انجام خواهم داد. کمک گرفتن از خداوند، مشورت مداوم با راهنما، رفتن به جلسات و شنیدن تجربههای دوستان بهبودی، خدمت کردن، دست یافتن به تواضع، فروتنی، تمایل، ایمان و اعتماد، کمک گرفتن از دوستان بهبودی، بازگذاردن دریچهي افکار یعنی حاضرم هر کاری برای برگشت سلامت عقل انجام دهم (کاری که اصول میگوید) بپذیرم ،حضور خداوند را در فرایند بهبودی درک نمایم واز او کمک بخواهم تا سلامت عقل به من بازگردد و خودم هم نسبت به آن عملکرد داشته باشم.
38. آیا کاری هست که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کردهام؟ آن کار چیست؟
مطالعه کردن، دعا کردن، سوال کردن، با جمع بودن و دوری از تنهایی، رعایت حقوق دیگران، انجام قدم نهم، تمایل به زیرپاگذاشتن ضعفهایم بهخصوص شهوت، صداقت در کار و بهبودی، برنامهریزی، اعتماد کردن، نمیخواستم کسانی را که از آنها رنجيده بودم ببخشم و کارها را از روی خودمحوری انجام میدادم. امروز طبق باورهای جدید حاضرم هر تلاشی را برای حرکت به سمت یک انسان کامل شدن انجام دهم.
39. من چه اعمالی انجام دادهام که نشانگر ایمان من است؟
زمانی که باور کردم به تنهایی نمیتوانم به سلامت عقل برسم از خداوند و فکر دیگران کمک گرفتم، حضور مرتبی در جلسات داشتم، اشتباهات دیگران را بخشیدم و به آنها فرصت دادم، به کسی فخرفروشی نکردم، از اصول روحانی پیروی کردم، اعمالم ديگر کمتر از روی هوای نفس بود، عشق درونم زنده شد، به خانوادهام خدمت کردم و به نیرویی که هیچ وقت به آن اعتماد نداشتم اعتماد کردم، باور بخشیدن دیگران منتهی میشود به وصال خدا، صبر کردن همراه با امید، در مقابل مشکلات زانو نزدم و سر تسلیم فرود نیاوردم، خدمت در انجمن، انجام رهنمودهای برنامه و در نهایت درون ترسهایم پاگذاشتم و دل به ترسها ندادم.
40. ایمان من چگونه رشد کرده است؟
گاهی ایمان من از شک شروع شد و رشد کرد.
مشکلات دیگران یکییکی حل شد، من هم ایمان آوردم که این اتفاق در مسیر بهبودی من هم خواهد افتاد، با افزوده شدن صداقت، دیدن دوستان بهبودی و مراحل رشدشان، تمرین به روشنبینی، تظاهر به ایمان کم کردن اشتباهات، شک کردن و رسیدن به یقین، دست برداشتن از تصورات باطل، رشد در کار و کسب حلال، تغییر در نوع شناخت خود وخداوند، ايمان كمكم در من رشد كرد.
اول تظاهر میکردم ولی بعداً ایمان آوردم. از اعتماد من باورم شروع به رشد کرد، دردهایم را گفتم و هنگامی که باور کردم کسی هست که رنجشها را از من میگیرد و آلام درونیام را تسکین میدهد ایمان آوردم، بعد از تظاهر کردن چشمانم باز شد اعتماد پیدا کردم و در پس آن ایمانم فزونی یافت. با گوش کردن، باورهای جدیدی را ساختم و تا این لحظه ایمان قسمتی از زندگی من شده و هر روز کاربرد دارد و روز به روز ارتقاء مییابد، با ایمان، بیماری توان ایستادن ندارد.
41. آیا قادر بودهام انجام کاری را برنامهریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع ایجاد نخواهد کرد؟
معمولاً کارهایی که در جریان و موافق ارادهي خداوند باشد مثل خدمت کردن، تمایل به پاک بودن، به کارگیری رفتار سالم و سازنده مسلماً قدرتشان از قدرت بیماری اعتیاد بیشتر است و وقتیکه همراه با حس تمایل درونی و در راستای تغییر افکار منفی به سمت مثبت باشد با قدرت ایمان میتوان اعتیاد را کنار زد.
42. چه ترسهایی دارم که سدراه اعتماد من است؟
ترس از آینده، ترس از ضعفها، ترس از گذشته، ترس از دردهایی که هیچ وقت تجربهاش نکردم و ترس از اینکه در مقابل این ترسها چه واكنشي از خود نشان دهم، ترس از اینکه شاید اصلاً خداوندی وجود نداشته باشد و آنچه را میشنوم و عمل میکنم حقیقت نداشته باشد، ترس از اینکه نتوانم حقیقت را لمس کنم، ترس از اینکه بخواهم باورهای قدیمی را عوض کنم و طبق باورهای جدید زندگی کنم، ترس از شکسته شدن گمنامی.
هر جایی که آگاهی هست یعنی روشنبینی کار میکند، هر جا روشنبینی هست امید هست و حاصل امید ایمان است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/۲۰۲۳۱۱۲۰_۱۶۳۵۰۱_lj2o.jpg
43. چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترسها رها شوم؟
باید ترسها را شناخت و با یکایک آنها روبرو شد و از کسانی که با این ترسها روبرو شدهاند، تجربه گرفت، تا زمانی که با ترسها زندگی کنم فرصتی برای ایمان آوردن نخواهم داشت، به افکار منفی خود بها ندهم و پشت آنها خود را پنهان نکنم چون اعتماد مرا ضایع خواهند کرد.
به استقبال دردهاي نيامده نروم و دست از پیشداوریها بردارم. به خداوند، گروه و راهنما اعتماد کنم چون توان آن را دارند که به من توان روبرویی با مشکلات را بدهند و بدانم که بزرگترین دستاوردهای زندگی بعد از تحمّل درد و رنج به دست خواهند آمد نه در ابتدای آن باید اعتماد کنم عملکرد داشته باشم تا ایمان بیاورم.
44. چه اعمالی انجام میدهم که نشانگر اعتقاد من به فرایند بهبودی به یک نیروی برتر از خودم است؟
مشورت کردن و اعتماد کردن، در زندگی به دنبال منافع شخصی خود نيستم و مصلحت جمع را در نظر ميگيرم به دیگران فرصت اشتباه را میدهم به جلسات بهبودی میروم و خدمت میکنم، صبر کردن و پذیرفتن خود و امید به اینکه بهتر خواهم شد، از خودگذشتگی، تحمّل، ایمان، تلاش، بردباری، درستی را در مسیر زندگی و بهبودی به کار میگیرم.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
22. چه شواهدی دارم که خداوند در زندگی من کارکرد دارد؟
نظم موجود کاينات بهترین شاهدی که خداوند در زندگی من وجود دارد، همین که امروز پاکم و نیاز به مصرف مواد ندارم، پذیرش خودم و زندگی به همان صورتی که هست، اینکه خودم را یک انسان مثل انسانهای دیگر میبینم، با هیچ کس و محیط اطرافم جنگ ندارم، شهامت بازگو کردن افکار و احساسات بد و مخرب را پیدا کردهام، دست برداشتن از خودخواهی، سعی در رسیدن به تعادل دارم، کمتر شدن کارهای ناعاقلانه، برگشتن حس اعتماد، زنده شدن باورهای جدید، هدفمند و با برنامه شدن، دعا کردن، و ترازنامه نوشتن، مشورت و خدمت کردن، خسارت نزدن به خود و اطرافیان، و انجام ندادن بعضی از اعمال منفی که دلیل انجام دادنش را نمیدانم، و خیلی از اتفاقات که دلیل منطقی برای آن وجود ندارد مثل برطرف شدن میل و وسوسه مصرف و خیلی چیزهای دیگر.
23. خداوند چه مشخصهای ندارد؟
زودرنج، مجازاتگر، عجول، زشت، کینهتوز، احساساتی، ظالم، جبار، مادیگر، نامنظم، سختگیر، حقیر، تلافیکن، ضعیف، دروغگو، خسیس، نظرتنگ نیست و در حد و اندازهي فکر کوچک من هم نیست.
24. خداوند چه مشخصهای دارد؟
هیچ یک از صفتهاي پسندیده تضادی با او ندارد. خداوند هر آنچه را گفته، خود به عنوان مشخصه دارد، هدایتگر و حمایتکننده است، عاشق و مهربان و صادق است و هیچ توقع و انتظاری در قبال تمام نعمتها و مواهبی که به من ارزانی داشته ندارد. دوستی واقعی است و پوشاننده عیبهاست، بینهایت بزرگ است، آگاه، دلسوز، رحمان و رحیم است، امين اسرار است، مدیر و مدبر است و همانطور که هستم مرا پذیرفته است و در اصل مهمترین مشخصهي او این است که او میتواند میل و وسوسهي مواد مخدر را از من بگیرد و سلامت عقل را به من بازگرداند و این چیزی است که من در مسیر بهبودی به آن نیاز دارم.
25. چند مثال به عنوان نمونههایی از داشتن سلامت عقل بنویسید.
دست برداشتن از مصرف مواد مخدر و اطاعت از احساسات ناشناختهام، مشورت کردن، دیدن نکتههاي منفی و رفتار و اعمالم، در نظر گرفتن جنبههای مختلف کار قبل از اقدام و عمل، تعادل نسبی در زندگی، انجام ندادن کارهای غیرقانونی، عدم حضور در محلهایی که رفتار غیرقانونی حاکم است، و مکان مصرف، گذشتهي تلخ را تجربه نمیکنم، بهموقع سر کار حاضر میشوم و برای رسیدن به اهدافم تلاش میکنم، دست برداشتن از تصورات باطل و انحراف فکری، امروز تلاش میکنم تا باورهای قدیمی را تغییر دهم و به سمت اعتدال پیش بروم.
26. چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به
من بازگردد؟
اول اینکه خود را از محوریت زندگی کنار بکشم و خدا را محور زندگی قرار دهم و این را بدانم هر چقدر هم که اطلاعات داشته باشم باز یک انسان هستم و پاسخ تمام سوالات دنیا را نمیدانم. از نظر فكري لازم است: 1ـ افكار منفي و خودمحورانه را تغيير دهم 2ـ فكر انحرافي و فكر انتخابي را تغيير دهم. 3ـ افكار جنسي را تغيير داده و اصل روحاني روشنبيني را تمرين كنيم.4ـ باورهاي روحاني را جايگزين باورهاي غلط گذشته كنم.5ـ تمام افکار خود را در طول روز با شخص مورد اعتمادم بازگو کنم.
از نظر رفتاری لازم است: 1ـ تمرین به خدمت و تغییر افکار پوسیدهي گذشته که به خود میگفتم آن چه را که داری حفظ کن تا بیشتر شود و خود را از کمک فکری معنوی دیگران محروم میکردم ولي الان به خود ميگويم كه باید طبق عادتهای قدیمی عمل نکنم تا سلامت عقل به من بازگردد. 2ـ تمایل داشته باشم و عملکرد از خود نشان دهم.3ـ برای گرفتن یک تجربه جدید در زندگی و عمل کردن نسبت به آن دریچهي افکارم را باز بگذارم 4ـ خدمت کنم.
27. امروز در چه قسمتهایی از زندگیام نیاز به سلامت عقل دارم؟
در مورد آگاهی از خودم، رفتارم با اطرافیانم، مردم، همسر، فرزندان، والدین، راهنما، رهجو، خدماتم و همچنین برای درک و پذیرش بیماری، ضعفها و کمبودها، من فکر میکنم در تمام مراحل زندگی نیاز به سلامت عقل دارم، چون با داشتن این ابزار مطمئن و دیدگاه معقول ترسی از دنیای اطرافم نخواهم داشت و حتی در مورد رابطهي آگاهانه با خدا نیاز به سلامت عقل دارم و با رفتار و افکار سالم ارادهي خدا را در زندگیام جاری خواهم ساخت.
28. برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرایند میباشد؟
چون از دست دادن سلامت عقل من طی یک فرایند و به مرور اتفاق افتاده، برگشت آن نیز به همین صورت است و یک شبه اتفاق نمیافتد. فرایند یعنی گذراندن سلسله مراحلی تا رسیدن به هدف مشخص یا محصولی «رسیدن به هدف ولی ارضا نشدن و دوباره حرکت کردن». هر فرایندی نیاز به زمان دارد چرا که به آرامی اتفاق میافتد و سال به سال تغییر آن را در زندگی احساس میکنیم، مثل پیدا کردن آرامش و سلامت عقل نسبی تا به امروز.
29. کارکرد باقی قدمها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من باز گردد؟
برای برگشت سلامت عقل باید که به مرور ایمان بیاورم. کار کردن بقیه قدمها زمینهي اعتماد و ایمانآوری را برای ما به راحتی فراهم میکند. میان من و خدا حايلی هست که با کارکرد قدمهای بعدی این حايلها برداشته خواهد شد و من به او نزدیکتر خواهم شد. مطمئناً سلامت عقل با حضور خداوند باز خواهد گشت و ایمان من نسبت به این مساله بیشتر خواهد شد، با کارکرد قدمها تعادل بیشتری در زندگی خواهم داشت، آگاهی من بالا خواهد رفت؛ چرا که من هر ضربهای که خوردم از عدم آگاهی خود خوردهام.
30. سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است؟
هرگاه فکری که به سر میزد قبل از اقدام و عمل آن را به مشورت گذاشتم و در راستای انحراف فکری سهم خود را برای رهاییاش انجام دادم و همان طور که تیتر قدم دوم گفته برای من هم به مرور اتفاق افتاده، به صورت نسبی یاد گرفتم و با کارکرد قدمها و مشورت کردن و باز کردن دریچهي افکارم به روی ناشناختهها چیزهای جدیدی یاد گرفتم که در صحت و سلامت عقل من تاثیر داشت و همچنین با استفاده از اصل تواضع و فروتنی، عدم تکرار اشتباهات، و قبل از انجام کار دیدن تمام صورتهاي مساله، رعایت تمام اصول برنامه در حد توانم از سلامت عقل استقبال نمودم.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
12. آیا موانعی بر سر راه من وجود دارند که ایمان آوردن را برایم مشکل میسازند؟ آنها چه هستند؟
ترس یکی از موانع بزرگ است. ترس اساس و ریشهي بیماری اعتیاد است که هزار و یک ضعف را به دنبال دارد که همگی روند ایمانآوری را با مشکل مواجه میکند. موانعی دیگری هم وجود دارند که فرایند ایمانآوری را برای ما مشکل میکنند که عبارتند از: نداشتن امید و باور ـ تجربهي گذشته و باورهای قدیمی ـ توقع زود حل شدن مشکلات ـ خودخواهی ـ کوتهنظری ـ ناآگاهی ـ عدم اعتماد به خداوند و دیگران ـ خودمحوری ـ قضاوت ـ عدم پذیرش ـ غرور ـ لذتجویی و ...
13. جملهي به مرور ایمان آوردیم برای من چه مفهومی دارد؟
مفهومش این است که قرار نیست یکباره به چیزی ایمان بیاوریم، برای ایمانآوری سلسله مراحلی وجود دارد. این جمله مرا از جنگ با خود دور میکند این یعنی اینکه سلامت عقل یک فرایند است نه یک اتفاق. یعنی اینکه به خود فرصت بدهم و صبور باشم تا شواهد عینی بيشتري در ذهنم ظاهر بشود، به یقین برسم و از یقین به ایمان كه ایمانآوری يك فرایند است و انتهایی هم ندارد و همان نوریست که درون قلب ما روشن میشود و تا آخرین لحظهي عمر یک روند رو به تکامل است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/fdgg_8gkv.png
14. آیا هرگز به چیزی ایمان داشتهام بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل و مدرک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه تجربهای بود؟
بله ـ روند ایمانآوری از عقل و منطق و روشنبینی سرچشمه میگیرد. به طور مثال صدقه دادن، اسپند دود کردن، خدمت کردن، نفرین کردن، تخممرغ شکستن، قربانی کردن، از زیر قرآن رد شدن، جادو، سفره انداختن و به خیلی چیزهای دیگر ایمان داشتم که البته فواید و دلایل علمی تعدادی از آنها بر مفید بودنشان به اثبات رسیده است. اما چه خوب و چه بد، من بدون اثبات و دلیل به آنها ایمان داشتم. به هر چیز ایمان بیاورم مطمئناً در زندگیام تاثیر خواهد داشت و این ایمان یک روزه اتفاق نخواهد افتاد. اگر به چیزی بدون اثبات آن و بدون مدرک و سند ایمان بیاورم، تنها دلیل آن، نبود سلامت عقل ماست.
15. چه تجربههايي از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد فرایند ایمانآوری شنیدهام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کردهام؟
(شخصی) گاهي میگفتند اگر زبانی و در عین شک و تردید هم شده حضور خداوند را تصدیق کن، به مرور زمان و مراتب رشد به این باور و ایمان دست پیدا خواهی کرد.در قرآن خوانده بودم ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید (یا ایها الذین آمنوا امنو ...). درک این مطلب برای من خیلی مشکل بود ولی به مرور در زندگی خود به اجرا گذاشتم یا اینکه در انجیل آمده بخواهید، به شما داده خواهد شد. درک اینکه من بخواهم و به من داده خواهد شد، برای من سخت است چه برسد به ایمانآوری یا اینکه نوشته شده بپرسید به شما پاسخ داده خواهد شد، با ایمان هر کار غیرممکن خواهد شد و چیزی فراتر از یک معجزه رخ خواهد داد. هر کدام از ما با قطع مصرف نشانهای هستیم از فرایند ایمانآوری که گاهی اوقات که به دیگران میگوییم درک آن برای آنها مشکل است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
16. به چه چیز ایمان دارم؟
به چیزی که درون ماست و قابل رویت نیست، نیرویی که تا به حال برای من شر نخواسته و این من بودم که با رفتارم منتهی به شر و نیستی شدم، ایمان به اینکه روزی به جایگاه اصلی خود میرسم، ایمان به حضور خداوند که هر چقدر قلب من وسعت پیدا کند او هم وسعت خواهد یافت، من، حجم و گنجایش کمی دارم باید وسیع گردم، ایمان به قدرت و انرژی که برای من نامحدود است. فرایند ایمانآوری و بهبودی یک سفر بیپایان است، یک مسير است نه مقصد و یک پروژه. امروز ایمان دارم که به مرور سلامت عقل به من بازخواهد گشت ایمان به اصول برنامه، ایمان دارم که همه چیز را نمیدانم ایمان دارم که بیماری فعال من کشنده، درمانناپذير و پیشرونده است و کنترلی ندارد. ایمان به مشورت کردن دارم و خیلی چیزهای دیگر.
17. ایمان من از شروع بهبودیام چگونه رشد کرده است؟
ایمان من از شروع بهبودیام با درک جدیدی که نسبت به زندگی پیدا کردم، فکر و ایدههای نو، و وقتی چیزهایی را که آموختم در زندگی به اجرا گذاشتم، با پذیرفتن خود، با اقرار کردن شروع به رشد کرد.
با اعتماد به دوستان بهبودی و راهنما و توجه به این نکته که جریان بهبودی یک فرایند روحانی است ، ایمان در درونم استارت زده شد. باور کردم و ایمان آوردم که سلامت عقل به من بازخواهد گشت، ایمان آوردم خداوند هست و او مرا یاری خواهد کرد ایمان آوردم که این اتفاقات زندگی کار من نیست و از او خواهش کردم بیشتر حضور پیدا کند. خوب گوش دادم و سعی کردم انجامشان بدهم، با کنار گذاشتن باورهای قدیمی و اقدام به تمرین روشنبینی نمودم، چشمانم را باز کردم و به دنبال تاثیر خداوند گشتم، سعی کردم به اصول انجمن گوش کنم و عمل نمایم و تواضع داشته باشم و بدانم جزيی از کل هستم امیدوار باشم ایمان بیاورم چون به هر چیزی که امیدوار باشم و به آن ایمان داشته باشم به آن دست خواهم یافت و امید و ایمان دارم که خداوند در زندگی من حضور دارد و در جریان است.
18. آیا من برای پذیرش نیروی الهی در خودم مشکل دارم؟
معنی پذیرش نیروی برتر یعنی پذیرفتن بدون چون و چرا. گاهی اوقات با پذیرش بدون چون و چرا نسبت به نیروی برترم مشکل دارم. چرا که در اکثر اوقات این که خداوند (نیروی برترم) چه سرنوشتی برای من رقم خواهد زد برگرفته از دنیای ناشناختههای من است با پذیرش آن مشکل خواهم داشت. چرا که من دوست دارم سرنوشتم طبق میل و خواستههای من باشد و نمیخواهم بفهمم که هر چه برای من در نظر گرفته شده، بهترین است و ترسهای خودمحورانه موجب دور شدن من از او میشود با پذیرش خداوند در جنگ با او نخواهم رفت و با صلح و آرامش زندگی خواهم کرد. با درک قدرت بیماری و اعلام عجز و ناتوانی آماده میشویم تا حضور یک نیروی برتر از خودمان را بپذیریم.
19. بعضی از چیزهایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید؟
مجموعه از خوبها و بدها که عبارتند از:
خداوند، نیروی بیماری اعتیاد، قدرت شفابخش دعا و نیایش، گروه همدردان، قدرت وسوسه، مصرفکننده، اصول نهفته در قدم ها و سنتها، خیلی از انسانها که از لحاظ جسمی، فکری اقتصادی از ما قدرتمندترند، در كل هر آنچه که من در مقابل آن عاجز و ناتوانم و هر چیز که قدرت و توان انجام آن را ندارم و دیگران به انجام میرسانند از من قدرتمندتر هستند. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
20. آیا خداوند میتواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه؟
بله ـ همین طور که تا به امروز اتفاق افتاده با حضور در جلسات پیام او را میشنوم، از طریق انسانها از طریق الهام و شهود و میتواند در جریان کارکردقدمها نهفته باشد و خیلی چیزهای دیگر، به شرطی که من اجازهي فعالیت را به او بدهم و با روشنبینی به دنبال راهی دیگر باشم. باورهای قدیمی و غلط خود را تغییر دهم، قدمها را کار کنم و راهنما داشته باشم. مهم این است که ما این را باور کنیم که او میتواند به ما کمک کند تا پاک بمانیم. او باید آنقدر قوی باشد که با کمک خواستن از این همه دغدغه و وسوسههای فکری رها شویم. قطع مصرف یک اتفاق روحانی بسیار بزرگ است که بايد قدرش را بدانیم و بفهمیم که هیچ کدام از ما نبودهایم که تا به امروز پاک ماندیم. تنها او میتواند به ما کمک کند تا پاک بمانیم.
21. آیا خداوند میتواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟
او همیشه حاضر است من باید تمایل داشته باشم و تمایل من بستگی از درک و برداشت و عملکرد و همچنین باور من از نیروی برتراز خود دارد. بهبودی یعنی چگونگی عملکرد و استفاده از اصول روحانی در زندگی. اصل روحانی تمایل که توام با حرکت است به من کمک خواهد کرد. با کمک گرفتن از نیروی برتر میتوان بهبود پیدا کرد، تسلیم، صداقت، تواضع و فروتنی، مشورت و اعتماد اصولی هستند که میتوانند به ما کمک کنند.
بهبودی کامل یعنی ایمان کامل، بهبودی یعنی بهتر بودن از قبل. ما از طریق اصول روحانی نهفته در قدمها و سنتها، باید تغییر کنیم به سمت مثبتها و در نهایت ایمان بیاوریم، ایمانی که روز به روز بیشتر میشود و قدرتی به من میدهد که اصول را به اجرا درآورم و من در حد توانم تلاشم را خواهم کرد که این اصول را به اجرا بگذارم.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
12. آیا موانعی بر سر راه من وجود دارند که ایمان آوردن را برایم مشکل میسازند؟ آنها چه هستند؟
ترس یکی از موانع بزرگ است. ترس اساس و ریشهي بیماری اعتیاد است که هزار و یک ضعف را به دنبال دارد که همگی روند ایمانآوری را با مشکل مواجه میکند. موانعی دیگری هم وجود دارند که فرایند ایمانآوری را برای ما مشکل میکنند که عبارتند از: نداشتن امید و باور ـ تجربهي گذشته و باورهای قدیمی ـ توقع زود حل شدن مشکلات ـ خودخواهی ـ کوتهنظری ـ ناآگاهی ـ عدم اعتماد به خداوند و دیگران ـ خودمحوری ـ قضاوت ـ عدم پذیرش ـ غرور ـ لذتجویی و ...
13. جملهي به مرور ایمان آوردیم برای من چه مفهومی دارد؟
مفهومش این است که قرار نیست یکباره به چیزی ایمان بیاوریم، برای ایمانآوری سلسله مراحلی وجود دارد. این جمله مرا از جنگ با خود دور میکند این یعنی اینکه سلامت عقل یک فرایند است نه یک اتفاق. یعنی اینکه به خود فرصت بدهم و صبور باشم تا شواهد عینی بيشتري در ذهنم ظاهر بشود، به یقین برسم و از یقین به ایمان كه ایمانآوری يك فرایند است و انتهایی هم ندارد و همان نوریست که درون قلب ما روشن میشود و تا آخرین لحظهي عمر یک روند رو به تکامل است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/fdgg_8gkv.png
14. آیا هرگز به چیزی ایمان داشتهام بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل و مدرک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه تجربهای بود؟
بله ـ روند ایمانآوری از عقل و منطق و روشنبینی سرچشمه میگیرد. به طور مثال صدقه دادن، اسپند دود کردن، خدمت کردن، نفرین کردن، تخممرغ شکستن، قربانی کردن، از زیر قرآن رد شدن، جادو، سفره انداختن و به خیلی چیزهای دیگر ایمان داشتم که البته فواید و دلایل علمی تعدادی از آنها بر مفید بودنشان به اثبات رسیده است. اما چه خوب و چه بد، من بدون اثبات و دلیل به آنها ایمان داشتم. به هر چیز ایمان بیاورم مطمئناً در زندگیام تاثیر خواهد داشت و این ایمان یک روزه اتفاق نخواهد افتاد. اگر به چیزی بدون اثبات آن و بدون مدرک و سند ایمان بیاورم، تنها دلیل آن، نبود سلامت عقل ماست.
15. چه تجربههايي از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد فرایند ایمانآوری شنیدهام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کردهام؟
(شخصی) گاهي میگفتند اگر زبانی و در عین شک و تردید هم شده حضور خداوند را تصدیق کن، به مرور زمان و مراتب رشد به این باور و ایمان دست پیدا خواهی کرد.در قرآن خوانده بودم ای کسانی که ایمان آوردهاید ایمان بیاورید (یا ایها الذین آمنوا امنو ...). درک این مطلب برای من خیلی مشکل بود ولی به مرور در زندگی خود به اجرا گذاشتم یا اینکه در انجیل آمده بخواهید، به شما داده خواهد شد. درک اینکه من بخواهم و به من داده خواهد شد، برای من سخت است چه برسد به ایمانآوری یا اینکه نوشته شده بپرسید به شما پاسخ داده خواهد شد، با ایمان هر کار غیرممکن خواهد شد و چیزی فراتر از یک معجزه رخ خواهد داد. هر کدام از ما با قطع مصرف نشانهای هستیم از فرایند ایمانآوری که گاهی اوقات که به دیگران میگوییم درک آن برای آنها مشکل است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
16. به چه چیز ایمان دارم؟
به چیزی که درون ماست و قابل رویت نیست، نیرویی که تا به حال برای من شر نخواسته و این من بودم که با رفتارم منتهی به شر و نیستی شدم، ایمان به اینکه روزی به جایگاه اصلی خود میرسم، ایمان به حضور خداوند که هر چقدر قلب من وسعت پیدا کند او هم وسعت خواهد یافت، من، حجم و گنجایش کمی دارم باید وسیع گردم، ایمان به قدرت و انرژی که برای من نامحدود است. فرایند ایمانآوری و بهبودی یک سفر بیپایان است، یک مسير است نه مقصد و یک پروژه. امروز ایمان دارم که به مرور سلامت عقل به من بازخواهد گشت ایمان به اصول برنامه، ایمان دارم که همه چیز را نمیدانم ایمان دارم که بیماری فعال من کشنده، درمانناپذير و پیشرونده است و کنترلی ندارد. ایمان به مشورت کردن دارم و خیلی چیزهای دیگر.
17. ایمان من از شروع بهبودیام چگونه رشد کرده است؟
ایمان من از شروع بهبودیام با درک جدیدی که نسبت به زندگی پیدا کردم، فکر و ایدههای نو، و وقتی چیزهایی را که آموختم در زندگی به اجرا گذاشتم، با پذیرفتن خود، با اقرار کردن شروع به رشد کرد.
با اعتماد به دوستان بهبودی و راهنما و توجه به این نکته که جریان بهبودی یک فرایند روحانی است ، ایمان در درونم استارت زده شد. باور کردم و ایمان آوردم که سلامت عقل به من بازخواهد گشت، ایمان آوردم خداوند هست و او مرا یاری خواهد کرد ایمان آوردم که این اتفاقات زندگی کار من نیست و از او خواهش کردم بیشتر حضور پیدا کند. خوب گوش دادم و سعی کردم انجامشان بدهم، با کنار گذاشتن باورهای قدیمی و اقدام به تمرین روشنبینی نمودم، چشمانم را باز کردم و به دنبال تاثیر خداوند گشتم، سعی کردم به اصول انجمن گوش کنم و عمل نمایم و تواضع داشته باشم و بدانم جزيی از کل هستم امیدوار باشم ایمان بیاورم چون به هر چیزی که امیدوار باشم و به آن ایمان داشته باشم به آن دست خواهم یافت و امید و ایمان دارم که خداوند در زندگی من حضور دارد و در جریان است.
18. آیا من برای پذیرش نیروی الهی در خودم مشکل دارم؟
معنی پذیرش نیروی برتر یعنی پذیرفتن بدون چون و چرا. گاهی اوقات با پذیرش بدون چون و چرا نسبت به نیروی برترم مشکل دارم. چرا که در اکثر اوقات این که خداوند (نیروی برترم) چه سرنوشتی برای من رقم خواهد زد برگرفته از دنیای ناشناختههای من است با پذیرش آن مشکل خواهم داشت. چرا که من دوست دارم سرنوشتم طبق میل و خواستههای من باشد و نمیخواهم بفهمم که هر چه برای من در نظر گرفته شده، بهترین است و ترسهای خودمحورانه موجب دور شدن من از او میشود با پذیرش خداوند در جنگ با او نخواهم رفت و با صلح و آرامش زندگی خواهم کرد. با درک قدرت بیماری و اعلام عجز و ناتوانی آماده میشویم تا حضور یک نیروی برتر از خودمان را بپذیریم.
19. بعضی از چیزهایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید؟
مجموعه از خوبها و بدها که عبارتند از:
خداوند، نیروی بیماری اعتیاد، قدرت شفابخش دعا و نیایش، گروه همدردان، قدرت وسوسه، مصرفکننده، اصول نهفته در قدم ها و سنتها، خیلی از انسانها که از لحاظ جسمی، فکری اقتصادی از ما قدرتمندترند، در كل هر آنچه که من در مقابل آن عاجز و ناتوانم و هر چیز که قدرت و توان انجام آن را ندارم و دیگران به انجام میرسانند از من قدرتمندتر هستند. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
20. آیا خداوند میتواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه؟
بله ـ همین طور که تا به امروز اتفاق افتاده با حضور در جلسات پیام او را میشنوم، از طریق انسانها از طریق الهام و شهود و میتواند در جریان کارکردقدمها نهفته باشد و خیلی چیزهای دیگر، به شرطی که من اجازهي فعالیت را به او بدهم و با روشنبینی به دنبال راهی دیگر باشم. باورهای قدیمی و غلط خود را تغییر دهم، قدمها را کار کنم و راهنما داشته باشم. مهم این است که ما این را باور کنیم که او میتواند به ما کمک کند تا پاک بمانیم. او باید آنقدر قوی باشد که با کمک خواستن از این همه دغدغه و وسوسههای فکری رها شویم. قطع مصرف یک اتفاق روحانی بسیار بزرگ است که بايد قدرش را بدانیم و بفهمیم که هیچ کدام از ما نبودهایم که تا به امروز پاک ماندیم. تنها او میتواند به ما کمک کند تا پاک بمانیم.
21. آیا خداوند میتواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟
او همیشه حاضر است من باید تمایل داشته باشم و تمایل من بستگی از درک و برداشت و عملکرد و همچنین باور من از نیروی برتراز خود دارد. بهبودی یعنی چگونگی عملکرد و استفاده از اصول روحانی در زندگی. اصل روحانی تمایل که توام با حرکت است به من کمک خواهد کرد. با کمک گرفتن از نیروی برتر میتوان بهبود پیدا کرد، تسلیم، صداقت، تواضع و فروتنی، مشورت و اعتماد اصولی هستند که میتوانند به ما کمک کنند.
بهبودی کامل یعنی ایمان کامل، بهبودی یعنی بهتر بودن از قبل. ما از طریق اصول روحانی نهفته در قدمها و سنتها، باید تغییر کنیم به سمت مثبتها و در نهایت ایمان بیاوریم، ایمانی که روز به روز بیشتر میشود و قدرتی به من میدهد که اصول را به اجرا درآورم و من در حد توانم تلاشم را خواهم کرد که این اصول را به اجرا بگذارم.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب اعتیاد و انواع مخدر نوشته استاد مجتبی دشتی
- دلایل گرایش به مصرف موادمخدر
1- کنجکاوی و کسب تجربه
افراد فطرتاً کنجکاو و جستجوگر هستند و خیلی تمایل دارند از مرحله عدم آگاهی به آگاهی برسند و پای در دنیای ناشناخته ها بگذارند و از آن چیزهایی که اطلاع ندارند آگاه گردند و با این حس از درون ارضاء میشوند. وقتی برای سؤالات ایجاد شده در ذهنشان جواب قانع کننده ای پیدا می کنند به آرامش میرسند.
موادمخدر چیست؟ چرا بعضی از آن استفاده میکنند؟ تأثیرات آن بر ارگانیسم بدن چیست؟ حالات مستی و نشئگی چه حالاتی است؟ و چندین سؤال دیگر که فرد را برای اولین بار تجربه به سمت مصرف میکشاند و چون دنبال شاهد عینی هستند، میخواهند این حالات را در خود تجربه کنند. بعد از اولین تجربه عملی آن حس لذت جویی و وسوسه احتمال مصرف دومین بار و بارهای بعدی را برایشان مهیّا میکند. لذا از مصرف برای بار اول پرهیز نمائید، زیرا نیروهای تخدیری مواد مخدر از اراده فردی قویتر می باشد.
2- ریسک کردن و خطر کردن
بعضی از افراد در عین حال که میدانند مصرف موادمخدر برایشان مضر است، ولی نیرویی درونی آنها را به سمت تجربه کردن میکشاند. این نیروی درونی به نوعی خلع آنها را با مصرف نمودن پر مینماید و معمولاً افرادی که مستعد رفتارهای پرخطر هستند، مبادرت به انجام آن مینمایند تا بعضی از احساسات و نیازهای درونیشان را مرتفع نمایند یا با این کار هیجاناتشان را تشدید یا برعکس تخلیه کنند. این افراد با ریسک کردن به رضایت درونی دست مییابند.
3- تفریح و سرگرمی و ایجاد نشاط و سرخوشی
بعضی از افراد موادمخدر را برای کاهش احساسات ناخوشایندشان مورد استفاده قرار میدهند و بعضی هم در جمع ها و کلوپ های دوستانه شان و تفریح ها بعنوان نیروی محرک خارجی که اتحاد گروهی و دوستانه شان را محکم تر می کند و با آن می توانند در اوج لذت باشند، موادمخدر و الکل را در بزم ها و گردهمایی های دوستانه شان مورد سوءاستفاده قرار می دهند و گاهی هم از آن برای از بین بردن اشتغال ذهنی و درگیری های روزانه شان و برای رفع خستگی استفاده میکنند و گاهی هم برای ایجاد مسرت و خوشحالی مواد را عامل رهایی از درد و رنج و ناراحتی های ناشی از عوامل بیرونی(محیط، خانواده، شغل، دوستان، مادیات) و درونی (نشناختن احساساتشان و عدم بروز احساس واقعی) خود می دانند و به دنبال راهی هستند تا با مواد مخدر به سرخوشی و شادی دست پیدا کنند.
4- تنهایی
یکی دیگر از عوامل گرایش به اعتیاد تنهایی می باشد. فردی که در درونش پیش زمینه های گرایش به مصرف را دارد، در تنهایی، تفکرش بستری مساعد برای بیشتر پرداختن به مصرف می باشد و در آن موقع است که در تنهایی با تفکرش که همنشین خوبی برایش نیست و با ذهن محدود خود تصمیمات خوبی برای خودش نمی تواند بگیرد و معمولاً در تنهایی فکر مصرف و تجربه کردن مواد به سراغش می آید و به دنبال چیزی بیرون از خود برای رسیدن به آرامش یا رهایی از تنهاییاش می گردد و با برداشت ذهنی خود می خواهد بین خودش و تنهاییاش حائلی ایجاد کند و از فکر بسته خود برای حل این معمّا مدد می گیرد و فکر بسته فقط به لذت جویی و خودخواهی جواب میدهد و راه های پیشنهادی ذهنش مصرف مواد را پیش رویش قرار می دهد و هر چقدر قدرت وسوسه بیشتر باشد کمتر به عواقب مصرف می اندیشد و در نتیجه وسوسه در درونش تبدیل به نیاز شده و از روی اجبار به خواسته و نهیب های درونیش با اقدام و عمل پاسخ می دهد.
5- عزلت نشینی و انزوا
افرادی که احساس خود کوچک بینی دارند و جسارت بروز خلاقیت های خود را ندارند و یا از بروز خودواقعیشان احساس سرشکستگی و ترس میکنند، منزوی می شوند یا اینکه بعضی مواقع بعلت نداشتن روابط سالم یا عدم آگاهی از چگونگی ایجاد رابطه با مردم، اجتماع، خانواده و فامیل به گوشه نشینی و کناره گیری از اجتماع و مردم مبادرت می کنند و چون احساس می کنند که از سوی دیگران پذیرفته نمی شوند، برای رهایی از شر این احساسات ناخوشایند به سمت موادمخدر می روند و مصرف می کنند تا به این مشکلات که از درون آزارشان می دهد و آرامششان را بر هم زده نیندیشند.
6- بیکاری
در اکثر جوامع بشری پدیده اجتماعی بیکاری را بعنوان یکی از پیشزمینههای مستعد برای کج روی ها و ارتکاب جرم و جنایت علیالخصوص اعتیاد می دانند. افراد بیکار بیشتر وقت خود را به بیهودگی میگذرانند. و در افکار خود به دنبال راه های سهل الحصول مادیات و خوشگذرانی هستند و به دنبال سپری کردن اوقاتشان در مسیرهای نادرست و جرم و بزه خواسته یا ناخواسته قرار می گیرند و طبق آمار و ارقام بیشترین افرادی که گرفتار موادمخدر شده اند، از همین قشر بیکار و کم درآمد و طبقه ضعیف اجتماعی بوده اند و وقتی فرد منبع درآمدی نداشته باشد و برای امرارمعاشش با مشکل مواجه باشد، از نظر روانی تحت تأثیر قرار میگیرد. جنبه روانی آن می تواند بدین صورت باشد که بعلت ضعیف بودن قدرت مالیش در خود احساس خود کوچک بینی کند و یا ترس از آینده و بی پولی احساسات بد دیگری را برایش به وجود آورده و برای رها کردن خود از دست این افکار و سرد و کرخ کردن احساسات شعله ور شده در درونش گرایش به سمت مواد مخدر پیدا کند و در پاره ای از مواقع برای تهیه این مسکن دردهای بیکارش به خرید و فروش مواد هم مبادرت ورزد.
7- فضای آلوده حاکم بر بعضی از مشاغل
بعضی از مشاغل فضای آلوده و یا مستعد برای مصرف موادمخدر دارد که ریشه در باورهای غلط افرادی که در آن حرف مشغول به کارند دارد. باورهای غلط بطور مثال بر رهایی و تسکین دردهای عضلانی و رماتیسمی، در بعضی از حرفه ها که نیاز است که اشخاص سرپا یا در جای مرطوب کارشان را انجام دهند از آن بعنوان تقویت کننده قوای جسمی و مسکن درد ناشی از کارشان استفاده می کنند که ناگفته نماند آن هم به صورت مقطعی جوابگو می باشد. ولی به مرور زمان نه اینکه به قوای جسمی کمک نمیکند بلکه آن را روزبه روز تحلیل میبرد. افرادی که با شغل های حساس و سنگین مانند رانندگان اتوبوس و کامیون های بین شهری کارگران ساختمانی کارمندان شیفت شب و تایم کاری بالا و شالی کاران و کارهای که در مجاورت با رطوبت هستند شرایط مستعد برای گرایش به سمت موادمخدر را دارا می باشند.
8- کم توجهی و عدم نظارت خانواده و والدین و فقدان عامل بازدارنده
یکی از عوامل مهم که باعث گرایش اکثر جوانان به مواد مخدر شده اعتماد بیش از حد و عدم نظارت و امتیازات مالی افراطی و بدون نظارت در نحوه خرج کردن آنها از جانب خانواده می باشد. با بروز پدیده فرزندسالاری و همچنین فرهنگ های نوین مدنی و دنیای صنعتی والدین برای رهایی فرزندانشان از عقده های روانی و ابراز محبّتشان بدون نظارت به خواسته های فرزندانشان تن میدهند و اکثراوقات هم به دلایل قابل توجیه خودشان با میدان دادن های غیرضروری به فرزندانشان قدرت ریسک بدون مشورت آنها را در زندگیشان بالا می برند و وقتی جوان با عدم نظارت خانواده مواجه است و در مورد واکنش و عملکردهایش مورد بازخواست قرار نمی گیرد، زمینه مستعدی برای تجربه و آزمون مصرف موادمخدر پیدا می کند و یا وقتی خانواده و والدین نظارت کافی بر فرزندانشان نداشته باشند آنها تمام کارهای درست و نادرست خود را با برداشت خودمحورانه و حق به جانبانه خودشان تأئید نموده و مسلماً الگوهای رفتاریشان را خودشان بصورت خودمحورانه انتخاب نموده و معمولاً با ناپختگی و عدم استفاده از مشورت دیگران و همچنین فقدان عامل بازدارنده به سمتی حرکت می کنند که خود را آزاد و رها نمایند و چون کسی نیست که از اشتباهات آنها انتقاد کند به راحتی دست به جرم و بزه می زنند و در نهایت به استفاده از مواد مخدر می انجامد و وقتی مقابل اعمال منفی و اعتیادیشان مورد مؤاخذه قرار نمی گیرند آن را تکرار کرده و به آن عادت نموده و به مرور جزء خصلت آنها میشود.
9- مصرف مواد توسط یکی از اعضای خانوده یا معاشران
افرادی که والدین معتاد دارند یا کسانی که با آنها در طول شبانه روز در تماس هستند اگر معتاد باشند یکی از عوامل مهم گرایش فرد به اعتیاد میباشد. همانطور که در مورد قبلی اشاره شد وقتی عامل های بازدارنده خودشان معتاد باشند، الگوی مناسب رفتاری برای فرزندان و همسرشان نمی باشند و خودشان عاملان اشاعه فرهنگ نادرست اعتیادی می باشند و گفتار و رفتارشان در جلوگیری یا بازداشتن فرزندانشان برای دوری از موادمخدر تأثیرگذار نیست و آنها مصداق مثل (رطب خورده کی تواند منع رطب کند) می باشند و متأسفانه در خانواده هایی که مصرف موادمخدر به صورت امری عادی درآمده فرزندان، ترسشان از تکرار تجربه والدینشان پایین آمده و بدون رعب و وحشت از عواقب مصرف تن به انجام آن می دهند و یکی دیگر از این عوامل این است که مصرف مواد در خانواده قباحت آن را در نزد فرزندان از بین برده و زمینه مساعدی برای بروز اعتیاد و گرایش به آن می باشد.
10- مصرف به جهت رفع بیماری و تشدید قوای جنسی
تعبیر غلطی که خیلی ها از موادمخدر دارند این است که خودسرانه و حتی برای دیگران بعنوان مسکن و التیام بخش دردها تجویز می کنند. البته بصورت علمی و تخصصی بعضی از مواد تخدیری مثل تریاک که ترکیبات الکوئیدی دارد و مشتقات آن در خدمت جامعه پزشکی و علم شیمی می باشد. ولی استفاده سنتی و خودسرانه ی آن جواب معکوس دارد. در سالیان گذشته در مصر باستان استفاده از موادمخدری همچون شیره خشخاش بعنوان مسکن قوی و پراهمیّت به شمار می آمده و در دربار فراعنه مصر برای درمان شاهزادگان و درباریان به کار گرفته می شد و حتّی در عمل های جراحی که می توان به نمونه هایی که در خاطرات سینوهه پزشک فرعون اشاره شده توجه کرد که بعنوان مسکن برای مرتفع کردن دردهای بعد از عمل های جمجمه سر مقداری از آن را به بیمار می خوراندند و امروزه هم از مشتقات تریاک در طب استفاده می گردد و آن هم استفاده درست و مهارشده و طبق معیار و استانداردهای علمی؛ ولی متأسفانه بعضی افراد به صورت خوددرمانگر از آن استفاده می کنند و برای التیام دردهایشان برای خود تجویز می کنند که به مرور زمان اجبار به مصرف را به همراه دارد که نه تنها درمانگر نبوده بلکه دردی بر دردها می افزاید. و یکی دیگر از علل گرایش این است که بعضی افراد از موادمخدر بعنوان تقویت کننده قوای جنسی و تأخیرانداز در ارضای جنسی و شهوت در هنگام مقاربت استفاده می کنند. ولی دیری نمی پاید که از نظر جنسی که تأثیرگذار که نیست هیچ بلکه قوای جنسی رو به افول می رود و وابستگی روانی و گرایش به مصرف هر روزی هم نصیبش می شود و رفته رفته این غریزه خدادادی کمرنگ شده و آشفتگی به همراه می آورد و چه بسا موجب از هم گسیختگی در بعضی از خانواده ها می شود که بحث در مورد آن در این مقوله نمی گنجد.
11- خانواده از هم�گسیخته و فرزندان طلاق
خانواده از هم گسیخته به خانواده ای اطلاق می شود که به علت عدم تفاهم والدین جو حاکم بر خانه جوی نامساعد توأم با جنگ و ستیز و نااعتمادی و خشن می باشد و به علت نبود آرامش از هم پاشیده شده یا کانون توجهات درگیری های شخصی خودشان می باشد و از تمرکز روی تربیت سالم فرزندان و رفاه حالشان غافل می باشند. خانواده از هم گسیخته خانواده ای است که یکی از والدین حضور کمتری در خانه دارد یا غیبت های طولانی به هر دلیل توجیه شونده مثل مأموریت، تحصیل، شغل، سفرهای درازمدت که نتیجتاً فقدان عامل بازدارنده را دربر دارد که عاملی جهت گرایش فرد به سمت مواد مخدر است و در این بین فرزندان طلاق و یا کسانی که یکی از والدینشان در قید حیات نیست و از نظر روحی و روانی آسیب های شدید عاطفی خورده اند، زمینه مساعد برای گرایش به مصرف موادمخدر را دارا هستند.
12- سرکوب کردن احساسات و فقدان عزت نفس
افراد عادی و منطقی در شکست هایشان به دنبال عوامل شکست می گردند تا بتوانند راهکاری را بدست آورند تا از تکرار مجدد اشتباهشان که منجر به شکستشان شده اجتناب ورزند و همیشه برای خود شکست را پلی برای پیروزیشان در نظر می گیرند و از تجربه هایی که بدست می آورند به عنوان سرمایه و محرکی برای حرکت به سمت جلو استفاده می کنند و امید دارند که با تکرار نکردن آن اشتباه راه مناسب و جدیدی را برای رسیدن به اهدافشان اتخاذ کنند. ولی متأسفانه افراد ضعیف النفس یا کسانی که کمبود عزت نفس دارند در رابطه با شکست ترس سراغشان می آید و یکی از واکنش ها در مواقع بروز ترس توقف و درجازدن است و یا در خود فرو می روند و نومیدی و یأس و انزوا در زندگیشان حاکم می شود و حس عدم پذیرش شرایط موجود به سراغشان آمده و درد ناشی از شکست در (عشق، شغل، تحصیل، روابط عمومی) آنها را به مصرف مواد مخدر می کشاند تا با کشیدن یک دود مواد مخدر از شر افکار غافلگیرکننده شکستشان رهایی یابند و با چیزی بیرونی درون پر تلاطم خود را آرام نمایند.
13- ورود به دنیای دیگر (برای جوانان پا به دنیای بزرگسالی برای بزرگسالان رهایی از روزهای تکراری)
بعضی از جوانان وقتی نمی توانند واکنش مناسب در مورد بروز حس بلوغ یا غرورشان را به کار گیرند یا برای تأئیدشدنشان در بین بزرگسالان و برای احساس موجودیتشان به دنبال راهی هستند تا بتوانند با دنیای بزرگسالی ایجاد رابطه کنند و در این راه عوامل دیگری مثل خانواده از هم گسیخته، دوستان ناباب، پذیرش درونی مصرف و افزایش میل انجام رفتارهای مخاطرهانگیز و غیره به آنها کمک می کند تا با گرایش و مصرف مواد مخدر خود را در جمع بزرگسالان ببینند و با فکر بسته و اشتباه خود مصرف مواد مخدر را پل ارتباطی خود با دنیای بزرگسالی تلقی کنند.
بعضی از بزرگسالان به خاطر اینکه در زندگیشان افکار و ایده نو وارد نمی کنند و یا خلاق نیستند و یا هدف واقعی از آفرینش انسان را درک نمیکنند و از جنبه های دیگر زندگی و امتیازاتشان مثل (تفریح سالم، همسر و فرزندان، خانواده، شغل، مطالعه، تحصیل، رشد فکری و معنوی، ارتباط سالم با دیگران و دوست خوب، برخوردار بودن از نعمت مشورت صاحبنظران، موسیقی، و...) احساس لذت و رضایت درونی نمی کنند و بعلت نداشتن زمینه مساعد برای به اجرا گذاشتن ایده خوب و سازنده برای رهایی از زندگی یکنواخت به اشتباه و در ابتدا بصورت تفنن مصرف مواد مخدر را بهترین گزینه برای رهایی از زندگی تکراری و کسل کننده شان می دانند و به مرور اجبار به مصرف را برایشان به همراه خواهد داشت.
14- الگوپذیری و دوستان
در پاره ای از مواقع فرد بعلت عدم مشورت و استفاده از تجارب دیگران در آیین دوست یابی و انتخاب الگوی رفتاری در زندگیشان الگوبرداری های ناصحیح انجام میدهند که بعضی از این الگوها شاید در اجتماع از مقبولیت خاصی برخوردار باشند. مثلاً سوپراستار سینما، ورزش، موسیقی، و حتی سمبل درس و دانش باشند یا فردی متمول باشد فرقی نمیکند. فقط کافی است که این الگوهای برگزیده شده گرایشاتی به سمت مواد مخدر داشته باشند. فرد هم برای انطباق خود با الگوی رفتاری و ظاهری او از گرایشات و عادات او هم تبعیت میکند و با بهانه ی شبیه سازی خود با او علل گرایشش را توجیه و عادی جلوه میدهد و چه بسا با این کار احساس گناه و شرم هم به سراغش نیاید و به آن ببالد.
دوستان و هم�سن و سالانی که گرایش به مواد مخدر دارند تأثیر زیادی در روند شکل�گیری اعتیاد در افراد دارند. دوستان مدرسهای، هم�دانشگاهی، دوستان دوران سربازی، همکاران و غیره...
برای اینکه در بین آنها مقبولیت داشته باشد یا پذیرفته شود از همان منش رفتاری که آنها دارند تبعیت می�کند و با آنها در این چرخه و حرکت مخرب اعتیادی هم�راستا می�شود و به نوعی وسواسی و افراطی رفتار غلط آنها را پیروی و تبعیت می�کند.
15- در دسترس بودن
یکی از عوامل گرایش به اعتیاد در دسترس بودن مواد یا تهیه آسان آن میباشد. چون تجربه نشان داده چیزی که بی��دغدغه و آسان در اختیار فرد قرار گیرد تمایل و گرایش به آن محتمل�تر و بیشتر است. فردی که یکی از اعضای خانواده مصرف کننده یا فروشنده مواد است یا اینکه در محیط�های آلوده و محیط�هایی که فقر فرهنگی و اجتماعی است و مصرف مواد شیوع دارد زندگی می�کند در خطر بیشتری برای گرایش به مواد مخدر قرار دارد.
16- پایبند و مقید نبودن به اصول دینی و مذهب
تمام ادیان و مذاهب شناخته شده�ی دنیا یک پیام مشترک دارند. آن هم درست زندگی کردن و رسیدن به خداوند و در سایه تشابه او حرکت کردن و همگی انسان�ها را به قانون�مداری و رعایت حقوق همدیگر توصیه نمودهاند و سعیشان بر این است که پیروان خود را به قله�های انسانیت برسانند و آنها به روال اصول اخلاقی در کنار هم زندگی نمایند و رفتار سالم را در زندگی به کار بندند و همین توصیه�ها انسان را از رفتار منفی و مخرب و از گرایشات به چیزی بیرونی برای آرام کردن درون خود بر حذر می�دارد. لذا افرادی که پایبند به اصول دینی که همان اصول اخلاقی و رعایت حقوق همدیگر است نیستند همواره دنبال چیزی و نیرویی برای جایگزین کردن خلع روحانیشان هستند و در این رهگذر احتمال گرایش به موادمخدر در آنها افزایش می�یابد.
17- نداشتن صبر و استقامت در مقابل سختی�ها و ناملایمات زندگی
بعضی از افراد زودرنج و ضعیف�النفس و ناامید در مقابل سختیها و ناملایمات طبیعی زندگی شانه خالی می�کنند یا توان مقابله با مشکلات را ندارند و یا ناامید به آینده می�نگرند و یأس و انزوا سراغشان می�آید و در مقابل این سختی�ها و ناملایمات زندگی بدنبال مسکنی برای دردهایشان و شکنندگی در مقابل سختی�هایشان می�گردند و احتمال تجربه کردن مواد مخدر در آنها به مراتب بیشتر است.
18- نداشتن هدف متعالی در زندگی
بعضی افراد اهداف کوچک و کوتاه�مدت در زندگی را دنبال میکنند و وقتی به آن دست می�یابند برای مدت کوتاهی از درون احساس رضایت می�کنند و بعد از مدتی احساس یکنواختی در زندگی سراغشان می�آید.
هدف�های روحانی و معنوی هدف�هایی هستند که انسان را به آرامش درونی می�رساند و هدف�های بلندمدت و بزرگ در زندگی انسان را به تکاپو و حرکت مستمر وا می�دارد. متأسفانه بی�هدف و باری به هر جهت زندگی کردن باعث بی�انگیزگی و بی�تفاوتی می�شود و برای رهایی از این بی�هدفی و بی�انگیزگی به موادمخدر پناه می�برد و گرایش فرد به سمت مواد مخدر در این بی�هدف بودن�ها بیشتر می�باشد.
19- کمبود مشاوره و درمان
در مناطقی که مراکز درمانی و مشاوره ای روانشناسی کم میباشد فردی که با مشکل روانی مواجه هست برای رفع مشکلش احساس نیاز به مشاوره مینماید. در صورت عدم برخورداری از این امکانات در پی رفع مشکلات از نیروی فکر خود و بعضی از دوستان استفاده می�نماید که شاید این دوستان طرف شور خوبی برایش نباشند و برای حل مشکل خود به هر نوع راهکار پیشنهادی عمل نماید. یکی از این راهکارها مصرف مواد مخدر برای رهایی و رفع غم و غصه می�باشد که فرد را در ورطه اعتیاد می�کشاند.
20- پذیرش درونی
وقتی فرد تمامی راه�های رهایی از مشکلات را بررسی می�کند و راه به جایی نمی�برد و یا برعکس برای سرخوشی و سرمستی خود را متقاعد می کند که با مصرف درب جدیدی به رویش باز می شود، این پذیرش درونی یکی از علل گرایش به مصرف موادمخدر می باشد.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
قدم 2
ما به این باور رسیدیم که نیروی خداوند میتواند سلامت عقل را به ما بازگرداند.
ای دانای مطلق!
از نادانیام در گذر و راه را بر اشتباهاتم ببند.
تشنهي دانستنم کن تا به آگاهی منتهی شود. عقل محدودم را با نور خودت سیراب کن.
زيرا اظهارفضل، مرا بر مرکب غرور سوار نموده و از جایگاهی که تو برایم ترسیم کردی خارج مینماید، افکار پوسیده و خودمحورانهاي را که بازتابی افراطی و تفریطی درونم ایجاد مینماید و آرامشم را سلب میکند، بگیر و خدامحوری عطا فرما.
عریانی دانشم را با لباسی از تواضع و آگاهی بپوشان. باشد که در کنار تو هویت پیدا کنم و با آگاهی نجوایت کنم
.( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img-20231108-wa0141_2g3u.jpg
روح قدم دوم در امیدواری خلاصه میشود، میتوانید امیدوار باشید که دیگر مواد مخدر و الکل مصرف نمیکنید. میتوان امیدوار بود که از نقصها و نقاط منفیتان کمتر استفاده میکنید، میتوان امیدوار بود که خداوند سلامت عقل را بنا به تمایل خودتان به شما بازمیگرداند، میتوان امیدوار بود که با مصرف نکردن، درهای بهبودی به رویتان باز خواهد شد و اوضاع خراب و لاینحل گذشته به مرور اصلاح میشود. میتوان امیدوار بود که باورهای قدیمی را با باورهای جدید تعویض نموده و اثرات مثبتش را در زندگی شاهد خواهید بود، میتوان امیدوار بود که در پس مصرف نکردن مواد مخدر ابزار مناسبی در دستان خداوند برای اجرای ارادهاش و رساندن پیام رهایی برای دیگر همدردانتان خواهید بود.
با برداشتن دومین قدم بهبودی، ایمان، امید، باور، فروتنی، تواضع و تمایل درونتان موج میزند و راهگشای مسیر بهبودیتان خواهد بود.
در گام دوم متوجه خواهید شد که فکرتان قدرتمند نیست و به تنهایی قادر به انجام و حل تمام مشکلاتتان نیستید و با داشتن راهنما و طرف مشورت از توان فکری بیشتری برخوردارید. قدم دوم فرد را از بیاعتقادی برحذر ميدارد. چون به واسطهي اعتقادات، باورها و ارزشها شکل میگیرد و در ذهن نهادینه میشود. قدم دوم سمت و سوی واقعی به اعتقادتان میدهد و پیامش این است با داشتن اعتقادات سالم میتوان به ایمان و در نهایت به خداوند رسید و این چیزیست که لازمهي تداوم بهبودیتان است.
با انجام این قدم میتوانید مسیر زندگیتان را تغییر دهید. باورها و دیدگاهایتان تغییر میکند و ارزشها و الگوهای رفتاریتان به تبعیت از آن تغییر میکند و به آگاهی خواهید رسید و دست از دانش و افکار منفی و مخرب برمیدارید و با خدامحوری افکار و منشتان را سالم و سازنده مینمایید. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img-20231222-wa0067_f23l.jpg
1. امروز من به چه چیزهایی امید دارم؟
امید به برگشتن سلامت عقل با کمک خداوند، امید به پیدا کردن قدرت ارادهي پروردگار در زندگی، رسیدن به روحانیت، امید به رهایی از نقايص اخلاقی، امید به مرتفع کردن کمبودهای اخلاقی، امید به پاک ماندن و پاک زندگی کردن، امید به زندگی بدون ترس، امید به شناخت ابعاد بیشتری از بیماری.
زندگی سراسر امید و باور است، هر آنچه را که باور کنید و به آن امیدوار باشید آن را خلق خواهید کرد. سرچشمه ی امید انگیزه است، حتی خیلی کوچک و کوتاه.
انگیزه باور امید
2. آیا اعتقاد داشتم که میتوانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود با کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودنتان بزنید؟
نداشتن سلامت عقل در این سوال یعنی از دست دادن کنترل مصرف و تکرار همان اشتباه از طرف ما. مثلاً برای زمانهای معین (عروسی، عزا و میهمانیها) تصمیم به مصرف داشتم اما اجبار و لذتجویی، این معادلات را بر هم میزد.
3. چه کارهایی کردهام که حالا وقتی به آنها نگاه ميكنم، باورم نمیشود که من واقعاً چنين کاری کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطرناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار دادهام؟ آیا رفتارهایی کردهام که حالا از آن خجالتزده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید؟
کارهایی که من در گذشته کردهام و امروز به آنها نگاه میکنم و باورم نمیشود بسیار زیاد است. این حالتها در درون من و از تفکرات من سرچشمه میگرفت و با اشاره و افکار معتادوارم به من حملهور میشد، در هیچ یک از این کارها من هیچگونه تعادلی نداشتم و این خود نشانهي عدم سلامت عقل است که امروز برای جبران آنها نیاز است خود را وقف انجام اصول روحانی نهفته در آن نمایم.
4. آیا به واسطهي اعتیادم تصمیمات دیوانهوار گرفتهام؟ آیا به خاطر مصرف کاری را رها کردهام؟ دوستی یا رابطهای را به زدهام یا دست از هدفی برداشتهام؟
(شخصی) بله ـ تنها هدف ما مصرف بود که هیچ وقت آن را کنار نمیگذاشتیم.ما همیشه یک کار اشتباه را تکرار میکردیم و انتظار نتیجهاي متفاوت داشتیم.
5. آیا در زمان مصرف به خود و دیگران صدمهي جسمی و فیزیکی رساندهام؟
خسارت فیزیکی به خود این بود که با مصرف مواد جسم و کالبدم را به تدریج فرسوده کردم و انواع بیماریهای عفونی را به خود منتقل کردم و در رسیدن به اهداف اعتیادی از آسیب زدن به دیگران و خانوادهام ابايي نداشتم و حتی در این مواقع به واسطهي نیروی تخدیری مواد احساس عذاب وجدان نسبت به خسارتهاي عاطفی سراغم نمیآمد. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img-20240110-wa0069_r1r.jpg
6. چگونه در برابر مسايل و چیزهای مختلف واكنش افراطی یا تفریطی از خود بروز دادهام؟
در مقابل همهي لذتجوییها افراطی و در مقابل تمام کارهای تفکری و جسمی، تفریط کار هستم.
ذهن و اندیشهای که در تعادل نباشد یا در افراط است یا تفریط.
بنابراین همیشه لازم است که به تعادل فکر کنم، فکر نکردن به تعادل نشانهي عمیق بودن بیماری و عدم صحت عقل ماست.
افراط: مشکلات کوچک را بزرگ جلوه میدهیم.
تفریط: مشکلات بزرگ را کوچک جلوه میدهیم.
7. تعادل در زندگی من چگونه برهم خورده است؟
به کسانی که قابل اعتماد بودند اعتماد نداشتم و بالعکس و هرگاه که فکر میکردم که فکر من بهترین است و احساس میکردم به مشورت نیاز ندارم، تعادل از زندگیام خارج شد و همین نقطهي خودمحوری من بود که اوج میگرفت. هرگاه برنامهای برای زندگی شخصی و خدماتم نداشته باشم از تعادل خارج خواهم شد یا به صورت افراطی و تفریطی کارها را انجام میدهم. تعادل زمانی از زندگی من خارج خواهد شد که مانند یک کرم ابریشم به دور خود پیلهای تنيده باشم و دیگران برایم مفهومی نداشته باشند (فقط خودم را ببینم) و فكر كنم مشکلاتشان به من ربطی نخواهد داشت.
8. نداشتن سلامت عقل از چه راههایی به من میگوید که چیزی خارج از خودم میتواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید؟ مصرف مواد مخدر ـ قمار ـ غذا خوردن ـ روابط جنسي یا چیزهای دیگر؟
قسمت دیوانگی من چنین دستوری را به من میدهد.
1ـ هر گاه بخواهم با چیزی خارج از خودم به تعادل برسم لغزش خواهم کرد.
2ـ هرگاه به پوچی برسم دنبال چیزی خارجی میگردم که مرا کامل کند و فکر میکنم که اگر نباشد به مشکل بر خواهم خورد.
3ـ هرگاه عصبانی میشوم به دنبال لذتجویی میروم و میخواهم خود را از طریق آن کامل کنم، مثل پرخوری، ...
4ـ هرگاه تاییدطلبی به سراغم میآید میخواهم با چیزی خارج از خود کامل شوم مثل خدمت زیاد و عشق و محبت زیاد به کسی و تمام مسایل فناپذیری که مرا به سمتی میبرد که میخواهم بیرون از خودم کامل شوم.
5ـ خودمحوری، بستن دریچهي افکار، ندیدن حقیقت. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
9. آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من بر این باور است که اعتیاد من (به صورت مواد مخدر ـ چه به هر شکلی) تنها شکل من است؟
اعتیاد تنها یکی از مشکلات زندگی من است. زندگی ما از بدو تولد با ترس و وابستگی شروع ميشود. ترسهایی که گاهی خودمان و گاهی هم تربیت ناصحیح و یا اطرافیان به ما پیشکش کردند؛ ترس از محرومیتها، و دست نیافتن به آرزوهایمان، ترس از معلم، پدر و مادر، ترس از بیماری تاریکی و گاهی هم به علت احساس ضعیف بودن و عدم اعتماد به نفس خود را محتاج و وابستهي دیگران میدیدیم و قدرت تصمیمگیری برای خودمان را از دست داده بودیم که همیشه ترس و وابستگی همراه ما بود. بیماری من ماندگاری در عدم تعادل است ولی نباید منحصراً به یک شاخه مثل مصرف مواد نسبت بدهم. در اصل مشکل اصلی مجموعه بیماری اعتیاد است. گاهی در مسیر بهبودی در حرکت هستم ولی مشکلی هست که ربطی به بیماری اعتیاد ندارد، مثلاً اینکه در حال گذر کردن از جایی هستم ولی ناگهان شخصی با سوءتفاهمات به من پرخاش میکند. طرز برخورد من در مسیر الگوهای بهبودی است و شخصی که به من پرخاش میکند یک چیز بیرونی است که ربطی به بیماری اعتیاد من نیز ندارد. مثل یاد گرفتن رانندگی، شنا و غیره ... همهي اینها هنگامی که من نتوانم بیاموزم مشکل من است که ربطی هم به بیماری اعتیادم ندارد.
10. احساسات و افکار من قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم بودهاند؟
دقیقاً لحظهای است که در افکارم به این نتیجه میرسم که یک حرکت اشتباه است، اما زمانی که وسوسهي قوی ظاهر میشود از روی خودمحوری، ترس، لذتجویی، انکار، بیملاحظهگی و گاهی هم خشم موجب میشود دلایل مثبت را کنار زده و افکار و احساسات ما که تابع بیماری است ما را مجاب به انجام هر کاری کند و این ضعفها موجب میشود افکار و احساسات حقیقی و مثبت، خود را نشان ندهند. زیرا وسوسه یک حالت توهم است که همهي مثبتها را منفی جلوه میدهد و برعکس. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/capture_3dbq.png
11. آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم و اگر دارم آنها چه هستند؟
هرگاه در مورد چیزی احساس مالکیت دارم و آن را از دست میدهم، ترس تمام وجود مرا فراخواهد گرفت. ترس از اینکه تمام باورهای من غلط باشد شاید ایمانآوری، زندگی و لذتهای آن را محدود کند. روند ایمانآوری من چون روندی از ناشناختههاست از ایمانآوری و اعتماد کردن نیز میترسم و این منبعی بزرگ برای ترسهای من است. باورهای غلط، خودمحوری، انکار، تصورات باطل، عدم اعتماد، موجب ترس از ایمانآوری میشود.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
61. آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کردهام؟ یا فکر میکنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری در جامعهي اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دو؟
بله ـ بیماری اعتیاد خود یک هیولاست، تاثیرات اعتیاد نه تنها خود، بلكه دیگران و اطرافیانم را هم به ورطه نیستی کشانده و در طول دوران مصرف همواره این هیولای درونی را انکار میکردم و هیچ اصول انسانی را رعایت نمیکردم. من تبدیل به هیولایی شده بودم که هر روز با وسعت بیماری اعتیادم در حال رشد بود و هر چه او در من رشد میکرد، رفتار من مخربتر و زیانبارتر میشد که اول خودم و خانوادهام و در مرحلهي بعد جامعهای را که در آن ساکن بودم را مسموم و آلوده کرده بود. نشانههای بارز این نکته (فروش مواد مخدر، سرقت، خیانت، عدم صداقت، در نظر نگرفتن عواطف خانواده و انسانها و ...) میباشد که به واسطهي این ضعفها و پیامدها تبدیل به هیولایی شده بودم که هیچ تاثیر مثبتی در جامعه نداشتم ولي امروز با پذیرش خود به اصل فروتنی دست يافتم و توانستم این هیولا را از فعالیت بازدارم.
62. آیا احساس اهمیت نسبی در حلقهي دوستان و خانواده میکنم؟ در کل جامعه چطور؟ آن احساس چیست؟
بله ـ امروز پس از گذشت سالها دافعه بین انسانها، به کمک خداوند و اصولي فراگرفتهام تبدیل به انسانی شدهام دارای جاذبه و اهمیت نسبی و همگی نتيجهي پیروی از اصولی است که آموختهام. امروز احساسات خوبی در من بوجود آمده، مانند: از خودم فرار نميكنم احساس میکنم که جزيی از کل هستم، احساس مسوولیتپذیری میکنم و در خانواده پذیرفته شدهام. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
امروز از یک سری اصول انسانی پیروی میکنم که اگر به آنها خوب عمل کنم مانند نگینی خواهم درخشیده و از احساس انزوا و تاریکی و بیارزشی رها خواهم شد. امروز برای دفع غرور و تاییدطلبی از خداوند تشکر کرده و اگر رفتار امروزم باعث شده تا مورد تقدیر و تشکر واقع شوم به خود غرّه نمیشوم و همهي این تعاریف را از خالق خود میدانم و در پس این همه دیدگاه احساس نوعی تواضع، فروتنی و غرور موجه روحانی ميكنم.
https://s6.uupload.ir/files/1704879098200_cyc.png
63. در رابطه با کارکرد قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین میکنم؟
بپذیرم و به این نکته رسیده باشم من مثل تمام انسانها هستم، نه بالاتر نه پایینتر بايد از مثبتها استفاده کنم و از منفیها بپرهیزم. اصول را در تمام مراحل زندگی رعایت کنم، دعا کنم، خدمت صادقانه نمایم، ظاهرسازی نکنم، ماسک نزنم، تسلیم اصول برنامه باشم و سعی در انجام آن نمایم و همیشه بهدنبال سرچشمهي عشق الهی باشم.
64. آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نمودهام؟
این برای من از لحظهای که وارد انجمن شدم اتفاق افتاد. امروز واقعیت بیماریام را پذیرفتهام و اقرار میکنم که یک معتادم و چون و چرا هم ندارد و این پذیرش درونی در بسیاری از مواقع مرا از جنگ و کشمکش دور مینماید. امروز برای بقای بهبودی خود، به این اصول احترام میگذارم چون افکارم در بسیاری از مواقع تحت تاثیر بیماری اعتیادم میباشد.
چون نتوانستم بیماریام را تغییر دهم آن را پذیرفتم و از طریق اصول این قدمها میتوانم با واقعیت خود آشتی نمایم.
65. آیا با کارهایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم آشتی نمودهام؟
لازمهي پاکی، پذیرش بیماری و رهایی از نقايص و دوری از اعمال و رفتار گذشته است. از ابتدا تا امروز کارهایی را انجام دادهام که گاهی اوقات برخلاف میل باطنیام بوده ولی چون به اصول برنامه و رهنمودهای راهنمایم اعتماد کامل داشتم هر کاری را که برای تداوم پاکی و بهبودیام پیشنهاد شد پذیرفتم و در زندگی اجرا نمودم، چند مورد بیشتر با این اصول قهر نکردهام و آن لحظاتی بود که ضعفهای اخلاقی روی دوش من سوار بود و بیماری مرا احاطه کرده بود، امروز سعیام براین است که همواره رهجو باشم تا آموزشپذیر باشم، باید درک کنم که قدمها جزيی از زندگی من است و برای تمرین آنها نیاز به تلاش دارم.
66. چرا برای بهبودی لازم است تا بیماریام را بپذیرم؟
بیماری یک مساله است و بهبودی راهحل آن. برای پاسخ بهتر باید زوایای بهتر بیماری را شناخت. برای بهبودی، پذیرش لازم است. اگر نپذیریم آن را انکار خواهیم کرد، انکار موجب میشود که به بیماری اشراف نداشته باشم و چیزی از بهبودی متوجه نشوم، با پذیرش بیماری قدرت بهبودی بیشتر خواهد شد، بدون رعایت اصول بهبودی حاصل نمیگردد. پذیرفتن بیماری موجب میشود درهای بهبودی به رویم باز شود تا بهبودی مانند جادهای سرسبز جلوه کند تا از برهوت درون خارج گردم.
https://s6.uupload.ir/files/img_20231013_224106_385_a26t.jpg
67. چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش روم؟
بعد از آشنایی با اصول قدم یک و بعد از اینکه فهمیدم عاجز و ناتوانم این حس درونم شعلهور میشود که من به واسطهي مصرف مواد تمام نیروهای محرک و مثبت درونم را خنثی کرده بودم و نیاز است برای سامان بخشیدن و آبادانی این شهر خراب، حرکتی از خود نشان دهم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
برای درک و فهم قدم اول وقت لازم را بگذارم، بدانم که این اصول دوازده قدمی است و برای پیشبرد آن لازم است قدمهای بعدی را در زندگی به اجرا گذارم، و به این درک برسم که چون بیماری مرموز و لاعلاجی دارم حتماً باید این اصول را در زندگی به کار بندم، دست از انکار بردارم، با صداقت از خود بپرسم آیا من از دستاویزهایم دست برداشتهام، آیا آنها را لغو کردهام، آیا در پی رعایت قدم یک هستم و آیا روش جدید برای زندگی پیدا کردهام و باید توسط درخواست کمک از خداوند بیماریام را متوقف کنم و برای شناخت او وارد قدم دوم شوم.
68. درک من از قدم یک چیست؟
امروز با کارکرد قدم یک و به عمل گذاردن آن در زندگی، میتوانم از بیماریام فاصله بگیرم و به سمت جلو حرکت کنم. امروز با درک قدم یک، پرحرفي نمیکنم بلكه عملکرد نشان خواهم داد. با انجام قدم یک به این باور میرسم که من یک بیماری دارم به نام اعتیاد که کنترل زندگی مرا به دست خود میگیرد. همواره ابعاد مختلفی دارد و از راههای مختلف وارد میشود (جسم، روح و روان، احساس) و همیشه در پی فرصتی میگردد که بر من غالب شود. با تمرین اصول قدم یک، برروی خود کار خواهم کرد. باید تسلیم باشم و در پی مرتفع کردن کمبودهایم مثل (باور، ایمان، امید) باشم. با قدم دوم پیش بروم و باورهای سالم پیدا کنم. من به تنهایی در مقابل خیلی چیزها ناتوانم.
آن قدر به ستوه آمده بودم که جایی برای انکار بیماری خود باقی نگذاشته بودم، آیا توانستم درک خوبی از این قدم و بیماریام داشته باشم، آیا فهمیدم که بیماری مرموز، درمانناپذير و پیشرونده داشتهام، امروز بهترین نوع سرمایه یعنی کارکرد قدمها در اختیار ماست. از تجربهي گذشته برای پاسخ به سوال هایم استفاده کردم، این سوالها میخواهد مرا به سمت کمال پیش ببرد. اگر آن قدر بدبختی نکشید بودم نمیتوانستم به این روشنی درکی از این قدم داشته باشم. هر چه در این قدم نوشتم تجربهي گذشتهي من بود، تجربه گذشته ام توانست برای کارکرد روی این قدم تاثیر زیادی بگذارد با تمرین اصل روحانی صداقت و تجربهي گذشته توانستم قدم یک را درک کنم از دانش گذشته استفاده کردم تا پاسخ قانعکنندهای برای این سوالات داشته باشم اگر تجربهي گذشتهي من وجود نداشت نه درکی از انجمن داشتم نه درکی از پاک بودن و نه درکی از قدم یک.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی
48. چه چیز مرا متقاعد میسازد که دیگر نمیتوانم با موفقیت مصرف کنم؟
عجزهای گذشته، شناخت بیماری، آگاهی از ضعفها، با مصرف نقصها در من بروز میکنند، لذت بردن از پاکی امروز، خدمت و لذت بردن از آن، در مصرف مواد مخدر هیچگونه موفقیتی وجود نداشته و ندارد و نمیتوانم خود را به چیزی متقاعد سازم که وجود ندارد. درک شرایط زندگی امروز و بدون مصرف مواد، انتهای مصرف مرگ، ناکامی است و در آخر این نکتهي مهم که زندگی گذشتهي من دلیلی محکم بر این مطلب است که هیچ وقت نتوانستم با موفقیت مصرف کنم حتی با بهترین شرایط
49. آیا پذیرفتهام که بعد از مدتهای طولانی پاکی باز هم کنترلی نخواهم داشت؟
هر چیز که قدرتش از من بیشتر باشد روی آن کنترلی نخواهم داشت. در مقابل هر چیزی که ناتوانم کنترلی ندارم و هر چیزی را که بشود کنترل کرد لذت ندارد. من نميتوانم چيزهايي را كه برايم لذتبخش است، كنترل كنم.
زمان نمیتواند لذت چیزی را از بین ببرد و با یادآوری آن، بهطور مجدد تداعی میشود.
من به اين نتيجه رسيدهام كه هيچگاه نميتوان مصرف موادمخدر را كنترل كرد. و این ثابت شده است، ولی میتوانم روی ضعفهایم به توانایی برسم و آنها را به تعادل برسانم. میتوانم برای از بین بردن لذتهای منفی لذتهای مثبت را جایگزین کنم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
امروز به این باور رسیدهام که با مصرف دوباره، بیماری عود خواهد کرد و کنترل همه چیز از دستم خارج خواهد شد و، تسلیم نخواهم بود.
https://s6.uupload.ir/files/img-20231030-wa0182_umdk.jpg
50. آیا میتوانم بهبودیام را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟
نقطهي آغاز فرایند بهبودی، تسلیم میباشد و تداوم این حرکت در صبر و حوصله نهفته شده است تسلیم به مرور اتفاق میافتد و بهبودی روز به روز ارتقا مییابد. بهبودی را اگر با تسلیم کامل شروع نکنیم دچار لغزش و عود بیماری خواهیم شد. وقتی میتوانیم بگوییم تسلیم کامل شدهایم که به اصول برنامه وفادار باشیم و به آنها عمل نماییم.
51. اگر من بهطور كامل تسلیم شوم زندگی ام چگونه خواهد بود؟
هنگامی که به صورت کامل تسلیم میشویم از تمام چون و چراها دست برمیداریم. تسلیم کامل یعنی به دنبال بهبودی بودن و تاثیر آن روی زندگی، نجنگیدن، پذیرش و آرامش و صبر خواهد بود. احتمالاً با تسلیم، زندگی کمی سختتر خواهد شد ولی همدردان بهبود یافته معتقدند که با تسلیم شدن به زندگی معنوی و آرامش دست خواهیم یافت به شرطی که به خودمان فرصت بدهيم و به تعهد خود عمل کنيم تا در راه کمال گام برداریم. مشورت کردن تسلیم نیست، انجام آن مشورت یعنی تسلیم.
اگر تسلیم کامل نشویم یعنی برای برگشت دستاویزی گذاشتهایم و با این دیدگاه اگر وسوسهای در سر داشته باشیم بدون هیچ دغدغه و نگرانی به وسوسه فکریمان بها میدهیم و وارد دنیای اعتیاد میشویم. اگر تسلیم شویم به سمت رشد و تعالی حرکت میکنیم. با تسلیم شدن آموزشپذیر و حرفشنو و پذیرای کمک دیگران میشویم.
52. آیا میتوانم بدون تسلیم کامل به بهبودیام ادامه دهم؟
(تا تسلیم نشوم هیچ اتفاقی نمیافتد)
میتوان به پاکی از مواد مخدر ادامه داد اما هیچ ضمانتی برای به دست آوردن بهبودی و رسیدن به کمال نیست. بدون پذیرش، صبر و تسلیم نمیتوان به بهبودی کامل رسید. تسلیم یعنی زندگی معنوی. پس بدون اصول برنامه، بهبودی، میسّر نیست. اگر تسلیم نباشیم اصول زندگی معنوی نهفته در برنامه درمانی را تمرین نخواهيم کرد و رشدمان متوقف میگردد و در بیماری اعتیاد و افکار معتادوار خواهیم پوسید. تسلیم یعنی پیروزی. امروز من در مقابل اصول اخلاقی تسلیم کامل هستم نه در مقابل بیماری اعتیاد.
53. آیا هر زمان که فکر مصرف و عمل از روی اعتیاد به من دست داده آن را با راهنمایم یا کس دیگر در میان گذاشتهام؟.( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
امروز بنا را بر این گذاشتهام که قبل از اینکه وسوسهای در درون من کاملاشکل گیرد و یا عملی را از روی اعتیاد و افکار معتاد گونه از خود بروز دهم با راهنما و اگر در دسترس نباشد با دوستان بهبودی در میان گذشته و راهکار مناسب را اخذ نمایم. حتی هنگامی که میگویم این مساله زیاد قابل توجه نیست، دقیقاً اصل, روشنبینی، صداقت، تمایل، پذیرش و فروتنی را کنار زدهام. برای رهایی از وسوسه باید به تمرین اصول قدم یک بپردازم و با اقرار از وسوسه و رفتار از روی اجبار رها گردم.
https://s6.uupload.ir/files/img-20231103-wa0006_wfrv.jpg
54. آیا من در تماس دايم با واقعیت بیماریام بودهام بدون در نظر گرفتن اینکه چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافتهام؟
تماس با بیماری یعنی شناخت جنبههای پنهان بیماری، باید مواظب باشیم بیماری ما را هدایت نکند وقتی از تماس هر روزهام با بیماری اعتیاد غافل شوم یعنی بیماری در حال فعالیت در من است. باید از این مجال یک روزه برای پاک ماندن خود استفاده کنم و هیچگاه فراموش نکنم که فقط برای امروز اصول را رعایت میکنم تا از اعتیاد فعال خود رهایی یابم. واقعیت بیماری، مرموز، پیچیده و درمانپذير است كه هر چه از بهبودیام میگذرد، پیشرفت میکند. عدم توجه به واقعیت بیماری خود شاخهای از بیماری اعتیاد میباشد، اکنون بزرگترین سلاح آن را که مصرف مواد بود، متوقف کردهام و هراز چند گاهی که از اصول بازمیمانم اعتیاد من فعال خواهد شد.
55. اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم آیا توجه کردهام که دیگر نیازی ندارم مثل گذشته دروغ بگویم؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم؟ با چه روشهایی در بهبودیام شروع به داشتن صداقت کردهام؟
بله ـ لحظهای که مواد مصرف نمیکنیم نیازی نداریم روی خبری سرپوش بگذاریم و دروغ بگوییم. در گذشته از حربهي دروغ برای پیش بردن اهداف اعتیادیام استفاده میکردم و چون صداقت، اعتماد، اعتبار و شخصیت خود را از دست داده بودم دنبال شخصیتی تازه بودم که آن را با دروغ برای خودم دست و پا میکردم ـ امروز خداوند را به خاطر رهایی از اعتیاد شاکر هستم و لحظههای تلخ گذشته را با زندگی پرانرژی و پرنشاط امروز مقایسه و بررسی، میکنم و همین بررسی حاکی از رضایت و سپاسگزاری از خداوند است ـ روشنبینی و صداقت زمانی آغاز میشود که بدانم تمام پنهانکاریهای گذشته، مرا به بنبست و بحرانها کشاند و همه دروغهایی که در گذشته و امروز بهکار میبرم برایم مشکلساز بود شاید بعضی مواقع کاری را با دروغ پیش میبردم و یا از مشکلی میگریختم ولی بعد در چالهای بزرگتر میافتادم ـ درک من از صداقت بدین صورت است که تو همانطور که هستی خوبی، خود را بپذیر با تمام خوبیها و بدیها، اما نیاز به تغییر داری. وقتی صداقت پیدا میکنم شانس بیشتری برای رسیدن به آرامش خواهم داشت.
56. چه چیزی در بهبودیام شنیدهام که برای باورکردنش مشکل داشتهام؟ آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف را به من زده خواستهام که این مساله را برایم توضیح دهد؟
اوایل ورود به انجمن به دلیل شدت بیماری و بسته بودن دریچهي ذهن، هرچه را میشنیدم باورکردنش برایم سخت بود؛ مثلاً خدمت کن حالت بهتر خواهد شد، پیدا کردن خود در گرو گم شدن در دیگران است، ببخش تا بخشیده شوی، تسلیم شو تا پیروز شوی، بدون مصرف مواد هم میتوان نشئه شد، آسایش، آرامش نمیآورد، درد باعث رشد خواهد شد و خیلی چیزهای دیگر. برای چیزی که باورکردنش برایم سخت است باید مشورت کنم: زیرا فکرم بسته است و درک و راهکار مناسبی برای شنیدهها ندارد با مشورت کردن و توضیح خواستن، دریچهي افکارم بازمیشود و برايم آسان خواهد شد مسايل را باور كنم، پس به آساني اجازهي ورود مسايل و راهحلهاي تازهاي به خود خواهم داد. که شاید تا به حال از آن خبر نداشتم. رد نكردن آنچه را كه در موردش آگاهي نداريم، تمريني براي روشنبيني است.
57. به چه شکلی روشنبینی را تمرین میکنم؟
اینکه دید تونلی خود را کنار بگذاریم و واقعیتها را در نظر بگیریم، در مورد دیگران قضاوت نکنیم، چیزی را که درون ما است، انکار نکنیم (بیماری)، فکر خود را بهترین فکر ندانیم، منافع جمعرا در نظر بگیریم، خسارت وارد نکنیم، کارهای خوبي را که میبینیم در گوشهای از ذهن خود بسپاریم، در هنگام بروز بیماری هیچگونه عکسالعملی از خود نشان ندهیم، خوب گوش کنیم، دست از منیّت برداریم، برای فهمیدن این که جزيی از کل هستیم دعا کنیم، پافشاری روی چیزی که میدانیم نکنیم (تعصب نشان ندهیم)، در مورد تمام چیزهایی که ذهنمان را مشغول میکند سوال کنیم، با سوال کردن و مشورت دریچهي افکارمان باز میشود و به خود خواهیم گفت شاید این یک راهحل جدید بوده که من از آن خبر نداشتم و در کل کنار گذاشتن تصورّات باطل یعنی روشنبینی.
58. آیا تمایل به رهنمودهای راهنمایم دارم؟
بله ـ چون راهنما گرفتن و راهنما شدن یکی از اصول میباشد، آنچه را که راهنما بهعنوان رهنمود به من ارايه میدهد تجربهي شخصی او میباشد. اگر اعتماد دارم و من هم طالب آن باشم، حتماً از آن استفاده خواهم نمود، پیش از این نیز راهکارهای او را هر چند که برخلاف میلم بود انجام دادم و نتیجهي مثبت گرفتم.
59. آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات دارم؟
حضور مرتب و منظم در جلسات درمانی ضامن بهبودی من است. اولویتبندی و برنامهریزی کردن برای حضور در جلسات بود که زندگی دوباره به من داد و هر بار که حضور پیدا میکنم احساس خوبی دارم. احساس میکنم قدرت و انرژی خاصی دریافت نمودهام، خود را به خداوند نزدیکتر میبینیم و اين برایم عامل رشد خواهد بود. سعی میکنم که مثل تمام رفتارهای معمول شده در زندگیام حضور در جلسات را نيز در زندگی نهادینه کنم.
60. آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیام انجام دهم؟ از چه راههایی؟
تمرین اصول نهفته در کتاب، خدمت صادقانه و دعا ، ارتباط با خداوند و مشورت با راهنما، تلاش در راستای رسيدن به اهداف خود، خانواده و اجتماع، برنامهریزی و اجرای دقیق برنامهها، سعی در رسیدن به تعادل، تصمیم و تسلیم بودن خود را روزانه برای خود بازگو کردن، امروز آمادهام که بهترین راه را براي پیشبرد بهبودیام انجام دهم، راههای آن برای من تفاوتی ندارد چون به این باور رسیدهام که از سمت مواد و بیماری اعتیاد ضربههای زیادی خوردهام كه اگر حرکت نکنم بیماری عود خواهد کرد.
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
https://s6.uupload.ir/files/img_20231013_224047_980_xbxh.jpg
برگرفته از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی #مجتبی_دشتی
25. اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خود و دیگران شده است؟
از روی خودمحوری، غرور، خشم، عصبانیت، خودخواهي تاییدطلبی و لذتجویی باعث آزار دیگران شدهام با خودمحوری موجب بروز مشکلات در زندگی اطرافیانم شده بودم غرور و خشم و عصبانیت من موجب سوءاستفاده از دیگران شده بود و منیّت و تاییدطلبی باعث شده بود که به شخصیت معتاد خود آفرین میگفتم خسارتهایی که به خودم زدم موجب فقر اقتصادی، خرابی ظاهر، آشفتگی زندگیام شده بود خودخواهی باعث شده بود با خوردن مشروب و موادمخدر از كنترل خارج شوم و به دیگران آسیب برسانم. کسانی که با من در ارتباط بودند زیان دیدند چون این جریان آنقدر قدرتش زیاد بود که همگی را به درون میکشید و من قدرت آن را نداشتم که آن را متوقف کنم، تعهدپذیر نبودم و موجب خسارت زدن به خود و اطرافیانم شده بودم مثل فروش مواد، منتقل کردن بیماری خود به خانواده در کل با رفتار، کردار و گفتار موجب خسارت به اطرافیانم شده بودم.
من تکهای از پازل زندگی هستم که اعتیاد مرا از جای خود بیرون آورده بود.
26. مفهوم غیرقابل اداره برای من چیست؟
تمام آن چیزهایی را که در اختیار ماست و ادارهي آن به عهدهي ماست به واسطهي مصرف مواد و اعتیاد فعال از دست میدهیم و زندگی را غیرقابل اداره میکنیم. یعنی توانایی کنترل چیزهایی که به ما ربط دارد را به مرور از دست میدهیم، نداشتن مدیریت در زندگی، بیمسوولیتی، بیبرنامه گی باعث اداره نشدن زندگي ميشود. امروز پی بردهایم، نیرویی به اسم وسوسه که از من قویتر است، ادارهي زندگی را از دست من خارج میکند. ما گاهی در مقابل احساساتمان هم عاجز هستیم و نمیتوانیم آنها را اداره نماییم. درآن صورت غیرقابل مهار و کنترل میشود.
27. آیا تا به حال اعتیاد من باعث این شده که دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم؟ یا کاری کردهام که اگر گیر میافتادم به خاطر آن دستگیر میشدم؟ آنها چه بودهاند؟
زندگی من با بیماری اعتیاد فعال، سراسر مشکلساز شده بود و همیشه با ترس و دلهره زندگی میکردم، به علت لذتجویی، عادتهاي خودمحورانه و تامین خواستههای بیمارگونهام اقدام به کارهای غیرقانونی می نمودم که چند بار دستگیر شدم یا مشکل قانونی پیدا کردم. همیشه در مسیر اعتیاد، اسیر هوای نفس خودم شده بودم. دستگیری به خاطر مواد یا مشروب، کلاهبرداری، فریب دیگران وجعل اسناد، ماحصل زندگی با طرز فکر معتادوار برای من بود. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img_20231013_224054_629_nwa.jpg
28. چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه به خاطر اعتیادم برایم به وجود آمده بود؟
بیماری اعتیاد از کودکی تا امروز براي من دردسرساز بوده، برای خودم، والدین و حتی اولیاي مدرسه. همیشه سعی داشتم که فراتر از قانون مدرسه و تحصیل باشم یا اینکه مقررات مدرسه را نادیده میگرفتم، با همکلاسیها در جنگ و تضاد بودم، شیطنتهای من همیشه برای معلمها و اولیاي مدرسه مشکل ایجاد میکرد و در سنین بالاتر بهخاطر اینکه نمیتوانستم با شرایط و قانونهاي کار، خود را تطبیق دهم، شغلم را از دست دادم و یا کارهای زیادی را تجربه کردم ولی هر بار با شکست مواجه شدم. در محلکار و روابط با افراد مشکلاتی را بوجود آورده بودم. بیاهمیتی، بیتفاوتی، بدقولی، حضور نامرتب و خیلی رفتارهای دیگر برای خودم، کارفرما و اربابرجوع و دیگران مشکل و تنش ایجاد نموده بود.
29. اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟
اجبار به مصرف و رفتار اعتیادی موجب خسارت زدن من به خانواده شده بود. نظم و امنیت خانواده با بیمسوولیتی، بداخلاقی و دروغگویی من تحت شعاع قرار گرفته بود. همچنین قسمتی از بیماری اعتیاد من به خاطر زندگی با آنها به ایشان منتقل شده بود و آنها همیشه دچار ترس و نگرانی و دلهره از جانب من و رفتارم بودند. از لحاظ عاطفی و احساس هم از بیماری من تاثیر منفی گرفته بودند و به مرور زمان خانواده نسبت به من بیاعتماد شده و از جانب آنها طرد شدم.
30. اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من دربین دوستان شده بود؟
به خاطر اعتیاد و خسارتهایی که به محیط و افراد پیرامون خود زدیم، بیشترِ دوستان سالم را از دست دادیم با عود بیماری یکییکی دوستان از کنارمان رفتند و با شدت بیماری و به مرور زمان در انتخاب دوست اختیار از دستمان گرفته شد و کمکم با دوستان مصرفکننده به اجبار رابطه برقرار كرديم. ولی امروز به روابط تازه با دوستان بهبودی بر اساس منطق و احساسات مهار شده و سازنده فکر میکنیم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/img_20231013_224106_385_a26t.jpg
31. آیا من بر روی خواستهام اصرار میکنم؟ این اصرار و چه اثراتی روی روابط من گذاشته است؟
در بسیاری از مواقع چون درک صحیح از نیازهایم را ندارم بر روی خواستههایم اصرار می ورزم. خودمحوری نداشتن آگاهی کامل از مسایل موجب میشود از خداوند و اطرافیانم دور شوم. مواقعی این اتفاق میافتد که میخواهم چیزی را ثابت کنم. گاهی به خاطر خودمحوری زیاد فکر میکنم همه چیز را میدانم و همین موجب دلخوری در بین دوستان میشود و تنها میشوم گاهی هم شاید کاری انجام دهم که احساس گناه و خجالت به شخص مقابل دست دهد.
نیاز مقدم است و خواستهي ماخر. نیاز آن چیزی است که اگر برآورده نشود با مشکل مواجه میشوم.
خواستهها به دو بخش تقسیم میشود. 1ـ خواستههای معقول که ما را به سمت اعتماد بهنفس و میلِ به پیشرفت هدایت میکند.2ـ خواستههای نامعقول که ما را دچار خودکمبینی و حس تکاملپرستی هدایت میکند.درک درست از این دو مطلب موجب میشود آگاهی ما بالا برود.
خواستهها
معقول غیرمعقول
(از روی وجدان) (از روی هوای نفس)
32. آیا نیاز دیگران را در نظر میگیریم؟ در نظر گرفتن نیاز دیگران چه اثری بر روی روابطم گذاشته است؟
خیر ـ زیربنای در نظر نگرفتن نیاز دیگران خودخواهی و خودمحوری من است. برای مثال هر وقت با کسی کار دارم به سراغش میروم و برای انجام اهداف خود با دیگران ارتباط برقرار میکنم، یعنی نیاز شخص مقابل را در نظر نگرفتهام و فقط به نیاز خود فکر کردهام. در نظر نگرفتن نیاز دیگران باعث دلخوری و کدورت یا قطع رابطه میشود. ولی امروز با اجازه دادن به دیگران و محبت کردن به آنها روابطم را با دیگران حفظ میکنم. گاهی هم خواستههای خود را با نیاز دیگران عوض میکنم. زیربنای خدمت خودرهایی است. نه خودخواهی، فارغ از منیّت و از خودرهاشدن. با خدمت، خودخواه نخواهم بود. ضعفهای اخلاقی که باعث بروز این رفتار (در نظر نگرفتن نیاز دیگران) میشود عبارتند از: تنبلی، بیملاحظگی، خودخواهی، تصورات باطل، رنجش، ترس، غرور، لذتجویی.
33. آیا مسوولیت زندگی و اعمالم را میپذیرم؟ آیا قادر هستم که مسوولیتهای روزمره را بدون آن که در آنها غرق شوم انجام دهم؟ این مساله چگونه بر روی زندگیام تاثیر گذاشته است؟
چون در انکار بیماریام هستم اعمال و رفتار خود را نمیپذیرم. هنگامی که مسوولیتی را به عهده میگیرم فقط و فقط به یک نقطه از زندگیام تمرکز میکنم و باقی مسوولیتها تمام نشده یا نیمهکاره باقی میماند، ترس، تنبلی و خودخواهی موجب بروز این رفتار در من میشود. برای رسیدگی به تمام مسوولیتهای روزانه برنامهریزی لازم است اما بر اساس ایمان و حضور خداوند نه بر اساس ترس مسوولیتهای من نباید موجب شود از مسوولیت راهنما بودن، رهجو بودن، همسر و پدر بودن و ... باز بمانم. باید تعادل پیدا کنم تا بتوانم رابطهها را به نحو شایسته حفظ کنم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
34. آیا به محض اینکه مسايل طبق نقشه پیش نمیرود به هم میریزم؟ این مساله چگونه بر روی زندگیام اثر گذاشته است؟
بله ـ هر زمانی زندگی بر وفق مراد من نباشد، مرا بهم میریزد. این سوال در مورد عادتهای خودمحورانه است. گاهي برای خود نقشهای طرح میکنم تا کاری را با مسوولیت انجام دهم اما وقتی به آخر نمیرسد دچار خودکمبینی میشوم و اعتماد به نفس خود را از دست میدهم و به سرزنش دیگران میپردازم و ساعتها در خود فرو میروم، از دیگران عیبجویی میکنم و آنها را مقصر جلوه میدهم، ترس تمام وجودم را به صورت فلجکنندهاي فرا میگیرد، سعی میکنم نقشهي دیگری طرح کنم تا نقشهي اول را درست کنم، گاهی جای خدا مینشینم و برای دیگران نیز نقشه طرح میکنم و چون با خودم روبرو میشوم متوجه میشوم که خدا نیستم، مدیر خوبی نیستم،مدیریت زندگی از دستم خارج میشود، تمام رابطههایم قطع میشود، منزوی و گوشهگیر ميشوم و هیچکس را نمیتوانم بپذیرم.
امروز باید با برنامهریزی، مشورت و کمک از خداوند پیش بروم و اگر نقشهای مطابق میلم انجام نشده، بدانم که خواست و ارادهي خداوند است و آن را بپذیرم تا بتوانم رابطهام و زندگیام را حفظ کنم.
35. آیا هر اعتراضی را توهین تلقی میکنم؟ این مساله چگونه بر روی زندگیام تاثیر گذاشته است؟
هرگاه چنین کنم ،ترس از پذیرفته نشدن و گاهی هم با هر اعتراضی در پی کینه و رنجش به دنبال نقشه برای طرف مقابل میافتم که موجب دور شدن از خانواده، دوستان و اطرافیانم میشود. در آن مواقع تواضع و فروتنی را از دست میدهم و حالت تدافعی به خود میگیرم و در اینحال جنگ با خود و اطرافیانم ، تعادل در روابطم را نیز از دست میدهم. این کار موجب میشود اطرافیانم هیچوقت از من انتقاد نکنند و من رشد نخواهم کرد. میتوان هر اعتراض را توهین تلقی نکرد با تواضع و فروتنی خوب گوش داد شاید در هر اعتراض پیامی وجود داشته باشد. باید پیام آن را دریافت کرد. با گرفتن ترازنامه میتوانم به خودم کمک کنم تا با هر اعتراضی بهم نریزم و روشنبینانه مسوولیت اشتباهات را بپذیرم تا رشد نمایم.
نقايصی که باعث (توهین تلقی کردن هر اعتراض) میشود عبارتند از: ترس، عدم پذیرش خود، لجاجت، حسادت، توقع، اجبار، خودمحوری، کینه و رنجش، بیتفاوتی، انکار، تصورات باطل، غرور، خودخواهی تاییدطلبی، تعجیل، عدم صداقت، توجیه و بهانه، جاهطلبی، حق به جانبی.
36. آیا افکار بحرانزا را حفظ میکنم و در برابر هر موقعیتی واكنشي از روی هراس و ترس نشان میدهم این مساله چگونه بر روی زندگیام تاثیر گذاشته است؟
گاهی اوقات بله ـ مواقعی پیش میآید که از این حالتها استقبال میکنم و طبق عادتهاي خودمحورانه به خود میگویم که حالم بد باشد بهتر است. وقتی عکسالعمل از روی هراس و ترس باشد مطمئناً نتیجهي خوبی در برنخواهد داشت. گاهی اوقات مسایل آنقدر هم مهم و بحرانی نیست اما من غلو میکنم و به خودم میگویم مسالهي بزرگی است و این افکار را حفظ میکنم. زیربنای این ترس است، چون در این مواقع خداوند را در نظر ندارم. بحران یعنی زیر فشار بودن مثل بحرانهای مالی، احساسی، بیماری
جسمی روحی.
طبیعت بیماری من این است که بحرانها را حفظ میکنم و زندگیام به تباهی کشیده میشود.
راهکار: اگر به خدا توکل کنم، کارها درست خواهد شد. باید به مسایل زمان بدهم و به آنها شاخ و برگ ندهم و در برابر مسايل کوچک عکسالعملهای بزرگ نشان ندهم و بدانم که حفظ افکار بحرانزا تمام انرژی مرا میگیرد و منزوی میشوم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
7ـ اخیراً بیماری من به چه شکل و فرم خاصی بروز پیدا کرده است؟
گاهي تصور میکنیم که با قطع مصرف شریان اصلی فعالیت بیماری را قطع کردهایم در صورتي که چنین نیست و فقط ما زمانی میتوانیم این کار را انجام دهیم که اصولی را که ضامن پاکی و تداوم بهبودی ماست را بهطور كل بپذیریم و به آنها عمل کنیم و هر زمانی که از اصول و برنامهي بهبودی تخطی کنیم باید اذهان داشت که بهطوريقين بیماریامان فعال شده و اختیار، ما را در دست گرفته است.
به طور معمول نداشتن تعادل موجب بروز بیماری اعتیاد خواهد شد امروز بیماری اعتیاد با استفاده از نقايص شکل و فرم مییابد مثل: توجیه و بهانه، بهاءدادن به هوای نفس، غرور و خودخواهی، توقع از خود و دیگران، خودکمبینی، تصورات باطل، تراز دیگران را گرفتن، وسوسه، رویابافی، قضاوت و افراط.
8ـ آیا اخیراً شخص ـ مکان و یا چیزی من را وسوسه کرده است؟ اگر پاسخ مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تاثیر گذاشته؟ به چه صورت دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی ـ معنوی و احساسی بر من اثر گذاشته؟
وسوسه باعث مسدود شدن راه صحيح بروز احساسات، عدم ارتباط سالم با دیگران و عدم استفاده از جنبههای مثبت مکان و زمانی که در آن قرار گرفتهایم میشود.
وسوسه در فکر و مغز انسان شکل میگیرد، و به همين دليل فرد قسمتی از انرژی خود را به آن اختصاص میدهد و اين عمل باعث کاهش انرژی بدن ميشود و تاثیراتش را بر جسم ميگذارد و به تبعیت روح ناآرام، جسم هم تاثیر میگیرد.
از نظر جسمانی: سردرد، پرخوری، خواب زیاد و کسالت
از نظر معنوی: دچار توهم میشوم و ارزشهای خود را زیر پا میگذارم.
از نظر احساسی: تمام احساسات من از تعادل خارج میشود و من راه برخورد با این احساسات را نمیدانم.
از نظرمعنوی: احساس کامل شدن میکنم و خدا را در نظر نمیگیرم و یا اینکه احساس میکنم به زندگی معنوی نیاز ندارم.
9ـآیااخیراًدلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آوردهام؟آنهاچه بودهاند؟
انکار یا فرار از واقعیت مساوی است با فرار از خود و بیماریام
برای روبرو نشدن با این واقعیت که بیماری در درون من است، مسايل بیرونی را سبب بینظمی خودم معرفی میکنم و میدانم مادامی که نخواهم عمق این مساله را درک کنم و کاری برایش نکنم، هیچ کمکی به خود و بیماریام نخواهد شد. درک واقعیت و کشف حقیقت. واقعیت یعنی دیدن و انجام دادن وظایف صحیح برای متوقف کردن بیماری و غلبه بر آن. حقیقتآنچه باید باشد در مقابل آنچه هست، نه آن که میل و خواست خودش را در نظر بگیرد.
قسمت دوم سوال : برای نرفتن یا دیر رفتن به جلسات، دیر رفتن به سر کار و کمکاری، بداخلاقی با دیگران، عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی، و صادقبودن در زندگی بعضی از دلایل زیر را میآوریم.
محیط: سر و صدا، سوز شدید سرما، گرما، زلزله، جنگ، تصادف
عوامل اجتماعی: اختلاف با دیگران، لجبازی، ایراد گرفتن از قوانین و مقررات و مقایسه کردن
اتفاقهاي مهم زندگی: مرگ یکی از نزدیکان، از دست دادن شغل، تولد فرزند، طلاق، بیماری ...
گرفتاری و کشمکشهای روزمره: زیاد کار کردن، ترافیک؛ خراب شدن وسیله نقلیه، کرایه خانه ...
ناکامی: عدم دستیابی به اهداف و خواستههای شخصی.( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
10ـ آیا از روی اجبار به وسوسهای عمل کردهام که بعد وانمود کنم که طبق نقشه و خواست خود (با داشتن حق زمانی که بدون داشتن حق انتخاب و از روی وسوسه و اجبار به کاری عمل میکنم که حق انتخاب داشتهام و در صورتی که وسوسه آنقدر اذیتم میکند) بدان صورت رفتار نمودهام؟ آن مواقع کی بودهاند؟
وقتی ما مجبور به انجام کاری میشویم، یعنی نیازمند آن هستیم، پس اگر توانمند شویم نیاز نداریم. بیشتر اوقات نیاز ما غیرواقعی است و نیاز را بزرگ جلوه دادن به اجبار و وسوسه میرسد و در نهایت وانمود کردن به اینکه طبق خواست خودم بوده و توجیه و انکار
وسوسه تبدیل به نیاز اجبار و عمل
11ـ چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کردهام؟
نگاه فانتزی و کلیشهای من به زندگی و عدم دستیابی به آرزوها و آمالهایم مسبب بروز احساسات بدی در من میشود و برای سرد کردن این احساسات دست به توجیه و بهانه و مقصر جلوه دادن دیگران میزنم.و در رسيدن به اهدافم همیشه تعدادي از افراد را قربانی خواستههای خود میکنم، مثل: خانواده خواستهي مرا انجام ندادند، چون از خانوادهاي فقیر بودم. تو نمیگذاری آرام باشم، چون بچهي طلاق بودم. از نظر رفاهی به من نرسیدند وگرنه من هیچ مشکلی نداشته و ندارم (اشکال را در دیگران میدیدم) ـ اگر من در این محله یا شهر به دنیا نمیآمدم... و هزاران هزار سوال که در پاسخ به آنها همیشه دیگران را مقصر دانستهام.
12ـ به چه صورت اعتیاد خود را با دیگران مقایسه کردهام؟ آیا اعتیادم بدون مقایسه و به اندازهي کافی مشکلساز میباشد؟
تایید نکات منفی خودم و انکار نکات مثبت دیگران و یا دیدن عیب دیگران و ندیدن عیبهای خودمان، زیربنایي اینها ترس از قضاوت دیگران است. انکار واقعیت بیماری خودم و دیگران، انکار حقیقت دیگران، عدم پذیرش خود و عدم آگاهی از بیماری خود و دیگران در اصل ترس موجب مقایسهي اعتیاد من با دیگران میشود. اعتیاد من به اندازهي کافی حتی بدون این ضعفها هم مشکلساز میباشد و این گواهی بر جنبههای مختلف بیماری اعتیاد است. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/ded_4qfx.png
13ـ آیا من فرم و شکل فعلی بروز اعتیادم را با طریقهي زندگیام قبل از اینکه پاک شوم مقایسه میکنم؟ آیا این فکر که من باید بیشتر از اینها بدانم آزارم میدهد؟ بله جر و بحث با همسرم ـ خلق و خویم را ـ پذیرش دیگران به جای اینکه تلاش میکنم بیشتر بدانم باید تلاش کنم بیشتر عمل کنم.
قسمت اول: من هر موقع که میخواهم از واقعیت زندگی امروز یا مشکلها و شخصیت خود فرار کنم خود را با گذشته مقایسه میکنم. مقایسه قسمتی از انکار است؛ یعنی هر جا که اذيت میشوم سریعاً چیزی را انکار میکنم. امروز تواناییهای خود را انکار میکنم و با ابزار مقایسه زندگی گذشته با زندگی حال به تایید حال و شکل زندگی امروزم میپردازم، غافل از اینکه من با این مقایسه، تواناییهای بالقوهي خود را نادیده گرفتهام و فقط پاک از مواد هستم و بدین صورت خود را در چرخه و پروسهي رشد و بهبودی قرار نمیدهم و دیری نمیپاید که این یکنواختی مرا از مسیر بهبودی منحرف میکند. امروز باید دورنگر باشم و به قله نگاه کنم نه به جلوی پایم.
قسمت دوم: امروز بسیار اذيت میشوم چرا که به خودم میگویم چرا اطلاعات من نسبت به مسايل اینقدر کم است. عدم آگاهی نسبت به تواناییهایم موجب خودآزاری خواهد شد.
لذت آنی مساوی است با درد پایدار و درد امروز مساوی است با لذت پایدار.
14ـ آیا من فکر میکنم که دربارهي اعتیاد و بهبودی به اندازهي کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل از اینکه از کنترل خارج شود مهار کنم؟
خیر ـ هرچهقدر که بدانم و اطلاعات و دانش داشته باشم نمیتوانم رفتارم را مهار کنم زيرا هر چقدر که بهبودی رشد کند بیماری هم رشد میکند. هرگاه کاری را انجام میدهم به خود میگویم که ای کاش آن را انجام نداده بودم. اگر آنها را ببینیم و بشناسم؛ بله میتوانم رفتارم را کنترل کنم. بیماری من مرموز، درمانناپذير و پیشرونده است. باید به خاطر داشته باشم که فقط برای امروز زندگی کنم، برای فهمیدن اصول و مفاهیم دقت زیادی لازم است و هنگامیکه میگویم میدانم، هیچ نمیدانم و هنگامی که اقرار میکنم نمیدانم پذیرفتهام که بیمارم و سعی در فهم آن دارم و دریچهي افکارم باز خواهد شد. با تواضع و فروتنی در را به روی بیماری خواهم بست و هرگاه سعی کنم بیماری را انکار کنم و دانشم را جلوه دهم، دانش نیز هیچ معنایی نخواهد داشت، گاهی از دانشِ برنامه نیز برای انکار استفاده میکنم که این اوج بیماری است.
15ـ آیا من از اقدام و عمل اجتناب میکنم چون میترسم که با روبروشدن با نتايج اعتيادم خجالتزده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز میکنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟
وقتی میترسی درجا میزنی و حرکت نمیکنی. در اصل ترس انسان را متوقف ميكند گاهی از دام ترس خود را در آغوش انکار قرار میدهیم. انکار سرپوشی است برای ترسهای ما. اگر این اصل را برای خود در زندگی نهادینه کنيم پا روی ترسها خواهيم گذاشت؛ من برای امروز زندگی میکنم، دیروز من به تاریخ پیوسته و فقط میتوانم ازتجربیاتش در امروز استفاده کنم. اگر گذشتهي تباهی داشتم سعی کنم امروز از تکرار اشتباهات دیروز اجتناب ورزم و اگر رفتاری مطابق با هنجارها داشتم برای استمرار آن تاکید و اصرار دارم. ترس از قضاوت است؛ مقایسهای از دیروز و امروز موجب عدم بروز احساسات بالقوهي من به بالفعل میشود و شاید بعضی از رفتارها یا كارها را بهخاطر قضاوت دیگران شروع نكنم و به قولی عطایش را به لقایش بخشم.
16ـ چه بحرانهایی باعث شد که به بهبودی روی بیاورم؟
بحرانها یکی از عوامل آشفتگی هستند كه باعث شد اختيارم را در زندگي از دست بدهم و همین اختیار از دست دادن، من را به لبهي پرتگاه رساند و آنجا بود زمزمهي نویدبخش رهایی را درک نمودم و در اصل، بحرانها به من کمک نمود تا به بهبودی روی آورم. بحرانهای زیادی وجود دارد كه بنا به وجههي اجتماعی و مشخصهي افراد، متفاوت است.
بحرانهایی از قبیل بیاعتباری، بیاعتمادی، شکستهای عاطفی و عشقی، مالی و بحران هویت، ناتوانی جسمی و جنسی، فیزیک نامناسب اندام، مشکلات قانونی، از همگسیختگی خانوادگی، تنهایی و دور شدن دوستان و انزوا، از دست دادن کنترل زندگی و آشفتگی کامل. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
https://s6.uupload.ir/files/ghf_r64z.png
برچسبها: مرتضی عامری , مجتبی دشتی , اعتیاد , بهبودی
قدم اول
ما اقرار كرديم كه در برابر اعتيادمان عاجز بوديم و زندگيمان غيرقابل اداره شده بود.
ای قادر متعال،آن قدر ناتوان و کوچکم که در پیشگاه تو هیچم، با حضور تو هستم و بی تو درمانده و عاجز در مقابل تمامی امور. حضورت امید است و سامانبخش زندگی آشفتهام. رهایم کن از قید و بند تا به وصالت رسم(آمین)
صداقت نداشتن با خود و همچنین در مورد بیماری اعتیاد یکی از موانع رهایی از آن میباشد. نگاه صادقانهي فرد معتاد به ماهیت بیماریاش میتواند برای رهایی او بسیار مفید واقع شود. صداقت مانند نور خورشید است که با تابش آن سیاهیها و پلیديها نمایان میشود. باید بدانیم که اعتیاد یک بیماری پيشرونده و مزمن است كه، میتواند سریع یا کند باشد. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
بسیاری از معتادان در هالهای از تصورات گذشتهي خود متوقف شدهاند و به لذتهای اولین بار مصرف میاندیشند و در رویاهای گذشته درجا میزنند و غافل از اینکه بیماریشان در حال پیشروي است و کنترل آن را از دست میدهند و در حالتی به نام اجبار به مصرف قرار میگیرند. خیلیها مصرفشان را در زمانهای دلخواه و مکانهای مخصوص انجام میدادند، به قولی کنترلش را در دست داشتند. ديري نپاييد که این ایده در درازمدت بیاثر ماند و اعتیاد در حال پیشروی بود. خیلیها هم که گهگاهی به این رويدادهاي تلخ در زندگی پی میبردند. و اثرات منفی آن را لمس مینمودند، دست به کار میشدند و براي رهايي از اين مشكل، صادقانه تلاش مينمودند. ولی متاسفانه به علت نبود آگاهی و شناخت از بیماریشان، این کوششها به جایی نمیرسید و تنها و سرخورده و با ترس از آینده، خود را قربانی دايمی مصرف مواد و الکل میدانستند و تسلیم بیماریشان میشدند و دوباره در گوشهی انزوای خود به مصرف مواد مخدر و الکل ادامه میدادند.
قسمت اعظم بیماری اعتیاد، انکار میباشد. فرد معتاد با انکار، در اصل از حقیقت بیماریاش فرار ميكند . با انکار، معتاد هیچگاه نخواهد پذیرفت که اعتیاد، زندگياش را با مشكل مواجه ميكند ، و انکار مانعی میشود تا مشکلات و حقایق دردناک زندگیاش را نبیند. معتاد تا زمانی که به صورت افراطی و وسواس مشکل اعتیادش را انکار کند نميتواند برای مشکلش، کاری انجام دهد. قدم اول با اقرار صادقانه میگوید که «من معتادم»، پس میتوانم درهای پذیرش بیماریام را به روی خود باز کنم، وقتی پذیرفتم که معتادم و مصرف مواد در زندگیام تاثیر منفی گذاشته و نیروهای محرک و مثبت را تبدیل به نیروهای مخرب و منفی نموده و کنترل از دستم خارج شده و این آشفتگی را در زندگی شاهد هستم، آنگاه میتوانم برای رفع این مشکل به خودم کمک کنم و منطق میگوید: وقتی چیزی را به عنوان مشکل میبینی، آن را میپذیری و برای رفع آن اقدام میکنی و هرگاه آن را انکار کنی یا نبینی، هیچ اقدامی برای رفع آن در پی نخواهد داشت.
در قدم نخست با مفهوم عاجز آشنا میشویم. عاجز یعنی کسی که قابلیت و تواناییهایش را تبدیل به ناتوانی کرده است. عاجز به کسی گفته ميشود که درمانده و ناگزیر از انجام رفتار درست در مقابل اعمال و کنشهای دیگران و یا ناتوان در تصمیمگیری در امور شخصی باشد.
هر عمل یا رفتاري که تکرارش در انسان وابستگی ایجاد کند و بدون آن ادامه زندگی مشکل باشد، اعتیاد نام دارد و همین تکرار وابستگی اميتازها و موقعیتهایی را از انسان سلب میکند که به مرور زمان انسان انعطافپذیریاش را در مقابل شرایط از دست میدهد و به نقطهي عجز میرسد. مثلاً استحمام کردن و آراسته بودن یکی از نقاط مثبت رفتار معمول در انسان و تواناییاش محسوب میشود به مرور زمان با مصرف مواد مخدر، این میل به آراستگی از او گرفته میشود و در مقابل استحمام کردن و آراسته پوشیدن عاجز میشود و یا برای امرار معاش نیاز به توانایی جسمی و حضور مرتب در محیط کارش دارد. ولی به تدریج مواد مخدر تواناییهای او را در مقابل کار فیزیکی و انضباط در محیط کار از او سلب میکند و در نهایت در مقابل انجام فعالیتهای جسمی عاجز میشود. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
بيشتر معتادان از صداقت با خود فرار میکنند و خود را پشت سدّی به اسم انکار پنهان میکنند، همان سدَی که شاید سالها رهایی از اعتیادشان را به تاخیر انداخته است. انکار آن قسمت از زندگی معتاد شده که همواره به خودش دروغ میگوید و از آن به عنوان حفاظی مقاوم در برابر ناملایمات و حتّی حقایق دردناک زندگی استفاده میکند و تا زمانی که دست از این کار برندارد نميتواند راه رهایی را پیدا کند.
با کنار زدن نقابها و باورهای غلط گذشته مثل: من که معتاد نیستم. من با دیگران فرق میکنم. من میتوانم مصرفم را برای زمانهای خاصی برنامهریزی کنم یا در مصرف کنترل داشته باشم. من وضعیت اقتصادیام خوب است. هنوز جا برای مصرف دارم و حتی در اوج مصرف من بدون مصرف، نمیتوانم زنده بمانم یا کسی که با مواد آشنا شود، دیگر راه برگشتی برایش وجود ندارد. اگر موارد بالا و مثالهایی که گفته شد امروز برایت کاربرد ندارد وقت آن رسیده که تمام این دستاویزها را برای مصرف کنار بیندازی و با اقرار به درماندگی در مقابل مواد مخدر حرکتی برای رهایی از این پیلهی بیهودگی نمایی.
نگاهی موشکافانه به نوع مصرف، زماني را که برای تهیهي آن میگذاری، هزینههای بالای آن و مشکل مکان مصرف، ترورهای شخصیتی، دردسرهای قانونی، اختلافهاي خانوادگی، سرزنشهای والدین، همسر یا فرزندان همه و همه میتوانند مدعی بر این باشند که مصرف مواد زندگی را بحرانی و سخت نموده و آشفتگی زندگی موید این مساله است. قدم اول میگوید که کسی تاکنون مدعي نبوده که توانسته مصرفش را کنترل نماید. قانون «بسه و کافیه»، «میدونم و میتونم» کاربرد ندارد. میدانیم که اگر بعد از قطع مصرف، اولین بار را مصرف کنیم، راه را برای دومین بار باز نمودهایم. لازم است بدانید که مصرف، یکبار زیاد و هزاربار کافی نیست. اغلب معتادان برای رهایی از دام اعتیاد راههای زیادی را امتحان نمودهاند. مثلاً شغلشان را تغییر دادهاند. چون فکر میکردند شرایط حاکم در کارشان مسبب اعتیادشان بوده یا برای رهایی از اعتیاد ازدواج را راهحل پایانی میدانند و یا مکان را در این کار دخیل مینمایند و محله، شهر و حتی کشورشان را تغییر میدهند یا ماده مصرفیشان را عوض نموده یا برای مصرف خود مقدار و زمان مشخصی را برنامهریزی میکنند ولی هیچکدام از این روشها پاسخگو نيست. تا زمانیکه در مقابل مواد مخدر اعلام عجز نکنی و نپذیری که تواناییهایت را به ناتوانی مبدل کرده، راهی پیش رویت گشوده نمیشود.
قدم اول، هدف و منظورش رساندن این پیام است که اکثر نابسامانیها و خرابیهای پیرامون زندگیتان ماحصل اعتیادتان هست . برای برداشتن این مشکلات از سر راهتان بهطور حتمي باید مصرف مواد مخدر را در نقطهای متوقف کنید و بعد از آن باید بپذيرد که در کنترل و مصرف مواد مخدر ناتوان هستید و مادامي كه مصرف ميكنيد قادر به ادارهي زندگیتان نمیباشید.
با به عمل گذاردن قدم اول در زندگی پس از قطع مصرف، میتوانید از شر وسوسه این هیولا و زلزلهي زندگی رهایی یابید. در گام نخست با شناخت عجزها و ناتوانیهایتان در مقابل مصرف باید تسلیم شد و با تبدیل ناتوانیها به توانایی و بالا بردن سطح آگاهیتان ابزاری جهت مقابله با وسوسههای احتمالی به دست آورد. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
در ضمن تخریبها و خسارات و صدمات عاطفی و مالی به خود، خانواده و اجتماع را نباید فراموش کرد و از آنها به عنوان سرمایه برای استمرار در بهبودی و پاکی استفاده نمود و هرگاه وسوسه به سراغتان آمد با خود صادق باشید و این را بدانید که مصرف یکبار زیاد و هزاربار کافی نیست، با شناخت بیماری و عجز و ناتوانیها، برای خودتان سند بزنید که در مقابل مواد مخدر عاجزید و به تنهایی نمیتوانید آن را متوقف کنید، تکلیف خود را با مواد مخدر مشخص کنید و به این نکته توجه داشته باشید که رویارویی با مواد و مصرف مجدد مساوی است با مرگ و راهگریزی هم نیست.
«علت رنج، عطش لذت است.بند میلها را پاره كنيد و رها شوید، آنگاه چون امواج دریا سبکبال خواهید شد.» «جی.پی. واسوانی»
1ـ مفهوم بیماری اعتیاد برای من چیست؟
اعتیاد، بیماری درد و رنج و تنهایی و بدبختی است. نداشتن کنترل بر احساسات و نحوهي صحیح بروز آنها
بیماری اعتیاد: اشتغال فکری و وسوسه و خودمحوری و اجبار و انکار است كه اگر درمان نشود باعث زوال، انحطاط و در کل، مرگ میشود (زوال: رسیدن به پوچی و فرسودگی کامل) (انحطاط: قرار گرفتن در محیط تخریب و اسیر شدن).
بیماری اعتیاد از سه جنبه ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
جسمی، روحی روانی، معنوی
اعتیاد یعنی نداشتن تعادل. اعتیاد تعریف جامع و خاصی ندارد و هر کس بنا به تخصصش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. روانشناس از جنبه روانی، جامعشناس از نظر آسیبهای اجتماعی و خانوادگی، پزشک از نظر جسمی و فیزیولوژی یک فرد مذهبی از نظر کمرنگ شدن خمیرمایههای مذهبی و از بین رفتن ایمان .
بروز بیماری اعتیاد خود مجزا است و استفاده از آن (نقايص شخصیتی) باعث بروز رفتاری غیرمنطقی و خارج از تعادلِ فرد میشود. بیماری اعتیاد ناشناختههایش از شناختههایش بیشتر است، بیماری اعتیاد کمبود قدرت و توجه و نيز عدم تمرکز است. بیماری اعتیاد از کودکی با فرد همراه بوده و همواره او را مجبور میکند که در امور زندگی از رفتارهای منفی و خودمحورانه استفاده نماید كه با مصرف مواد مخدر به اوج خود میرسد. بیماری اعتیاد یک خلا معنوی است که مشخصهي اصلی آن از دست دادن کنترل و اختیار زندگی است. اعتیاد، ناهنجاری شخصی و فرار از مسوولیت میباشد.
2ـ آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده؟ به چه صورت؟
بله ـ بیماری اعتیاد از سه راه حملهور میشود. وسوسه، اجبار و عادتهای خودمحورانه بیماری اعتیاد وقتی فعال میشود که تعادل دروني و بيروني وجود نداشته باشد و وقتي اين تعادل نباشد نقايص به صورت بیماری اعتیاد فعال خواهند شد.
وسوسه و اجبار و عادتهای خودمحورانه زمانی فعال میشود که کنترل کردن دیگران و مسايل اطرافم شروع و باعث اجبار میشود و در آن زمان است كه دیگر از خودم اختیاری ندارم اقسام بیماری فعال شده عبارتند از: خودمحوری، خودخواهی، وحشت و نگرانی، عصبانیت، دروغگویی، شهوت، تاییدطلبی، تنبلی و انتقامجویی، خیالپردازی، کینه و رنجش و نفرت و خیلی چیزهای دیگر. بیماری اعتیاد آن قدر قدرتمند است که کنترل امور را از من میگیرد و بر روی رفتار، گفتار و کردار من تاثیر میگذارد. برای رهایي، پیشنهاد میشود که به جلسات برویم و مشارکت کنیم و در حال زندگی کنیم و هر روز با بیماریامان روبرو باشیم، قدمها را به طور مرتب و روزانه در زندگی به اجرا گذاریم و از دیگران کسب تجربه نماییم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
3ـ وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم، چه احساسی دارم؟ آیا در آن حال افکار من طریقهي خاصي را دنبال میکند؟
قسمت اول:وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم تمام افکار مثبت را کنار میگذارم. فکر کردن مداوم در مورد وسوسه تبدیل به نیاز میشود. وسوسه یکی از درهایی است که بیماری میتواند از آن وارد شود و افکارم متمرکزبر راههایی که منتهی به انجام دادن آن وسوسه میشود که از ضمیر ناخودآگاه به مغز میرسد و در قسمت ثبت شده ناآگاهیها با من صحبت می کند.
قسمت دوم:اشتغال فکری آن عمل، کاملاً به افکار من جهت میدهد. وقتی به لذت آن فکر میکنم افکار من فقط یک طرفه میشود (دید تونلی) و به عواقب کار فکر نمیکنم و به دنبال هوای نفس هستم آن زمان از منطق خارج میشوم و ممکن است مرتكب هر اشتباهي بشوم.
بروز احساساتی مثل: احساس لذتجویی، احساس قدرت، احساس رضایت، احساس بزرگی، احساس به کمال رسیدن، احساس کمبود عشق و نیاز به کامل شدن که زیربنای تمام این احساسات ترس است كه منجر به وسوسه میشود. برای رسيدن به آرامش، بايد با ایمان و اتکا به خدا پیش برویم.
4ـ وقتی فکری به سرم میزند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل میکنم؟ به چه صورت؟
فکری به سرم میزند بدون در نظر گرفتن پیامدهایش درصدد حل آن تاثیر در مسايل روزمره اجبار مثل دروغ گفتن (که به خاطر یک دروغ باید چند دروغ دیگر هم گفت و برعکس) ایجاد مشکل دیگر حل نشدن آن تاثیر منفی در روزمره اجبار و سرپوش گذاشتن روی آن (با دلایلی که برای خودم میآورم با خودم شروع به صحبت میکنم و وسوسه میشوم) بعد اجبار و بعد هم کارهای خودمحورانه (لجاجت ـ تنبلی ـ دروغ گفتن ـ حرص ـ طمع ـ توقع)
ما دو راه بیشتر نداریم: زندگی به روال برنامهي بهبودی یا پيشرفتن در مسیر نابودی. بهتر آن است از بیماری فاصله بگیریم و خودمان را در مسیر نابودی نگذاریم.
نیازهای من تغییر در رویهي فکری من هم میدهد.
5ـ قسمت خودمحورانهي بیماری من چگونه بر زندگی خود و اطرافیانم تاثیر میگذارد؟
زمانی که من به فکر خواستههای خود هستم، قسمت خودمحورانهي بیماری من فعال است زيرا توقع دارم نتیجه به نفع من باشد. برای رسیدن به اهدافم همه چیز را زیر پا میگذارم، حتی اگرکار خیر را بدون مشورت انجام دهیم ممکن است که خودمحوری باشد. خودمحوری این است که بگویم که من میدانم و میتوانم و این باعث بسته شدن دریچهي ذهنم میشود و دیگر هیچ چیز را نمیبینم و به دیگران خسارت میزنم و با خود و دیگران جنگ میکنم و در نهايت به اجبار، وسوسه و عادتهای خودمحورانه میرسم.
مراحلی که انسان به خودمحوری میرسد: 1ـ توقع و انتظار 2ـ توجیه و بهانه 3ـ خودخواهی 4ـ به خودم میگویم که من میتوانم و میدانم. 5ـ مرگ ( معنوی) 6ـ قطع رابطه با وجدان خود 7ـ زیرپا گذاشتن اصول روحانی 8ـ خسارت به خود و اطرافیان 9ـ پافشاری روی انکار 10ـ جنگ با خود و دیگران و اشیا 11ـ در نظر نگرفتن حاکم اصلی 12ـ صحبت کردن بیماری با من و در نهایت اجبار و تاثیرات منفی در تمام مراحل زندگی
6ـ بیماریام به چه صورت از لحاظ جسمی ـ روانی ـ احساسی بر روی من تاثیر گذاشته است؟
از نظر جسمی: به کالبدم که امانت خداوند است به صورت آگاهانه خسارت میزدم مثل کشیدن سیگار، دچار امراض جسمی مثل فراموشی، دنداندرد، پوکی استخوان، پادرد و انواع بیماریهای عفونی، ظاهر زشت و زننده و جسم شکننده و ضعیف ميشدم.
از نظر روحی: دچار خودمحوری و درگیری با وجدان درونی
خودم میشدم.
از نظر روانی: وسوسه، درگیری با خود، نداشتن سلامت عقل، اجبار، افراط، اشتغال فکری و انحراف فکری.
از نظر احساسی: احساس پوچی در زندگی، قضاوت کردن در مورد دیگران و سرکوب کردن کلیهي احساسات خودم و همیشه دلهره و استرس و هیجانات مهارنشده داشتم. .( منبع قسمتی از کتاب کارگاه بهبودی نوشته مجتبی دشتی چاپ دهم@socialpathologist)
برچسبها: نسرین فاضلی اکبری , مرتضی عامری , محمد سنچولی , دوازده قدم